تیمارستان استون هرست - Stonehearst Asylum



این مطلب در تاریخ شنبه 5 دیماه 1394 در وبلاگ مفقود شده  
apocalypsemovies.persianblog.ir  منتشر گردیده بود!




فیلم اول -      
نام فیلم: Stonehearst Asylum          
( "تیمارستان استون هرست" محصول سال 2014 آمریکا – ساخته شده بر اساس رمان "الیزا گریوز" اثر ادگار آلن پو )          
نام کارگردان:   
براد اندرسون (
Brad Anderson)         
نام بازیگران:    
Kate Beckinsale      در نقش       Eliza Graves (الیزا گریوز)    
Jim Sturgess          در نقش      Edward Newgate (ادوارد نیوگیت)    
Ben Kingsley           در نقش       Silas Lamb (سایلاس لمب)         
Michael Caine        در نقش        Dr. Salt (دکتر سالت)
  


پیشگفتار-      

در سرآغاز بحث و بعنوان پیشگفتار، نکته مهمی را که می بایست یادآور شویم اینست که:       
اکثر فیلمهای پرمحتوای آخرالزمانی، از بای بسم الله تا نون پایان دارای قابلیت نقد و بررسی هستند و گاهی شما در مواجهه با این نوع فیلمها می بینید که حتی یک سکانس بدیهی و بسیار ساده نیز دارای معنی و مفهومی پنهان بوده و قابل تحلیل و آنالیز است.اما از آنجا که نقد و بررسی موشکافانه این فیلمهای پرمحتوا و سرشار از پیام، به شکل جامع و کامل، برای اینجانب کاری بس سخت و دشوار بوده و از توان و حوصله این بنده حقیر خارج است لذا ما در هر فیلم حدوداً بین 5 تا 10 برداشت اصلی و کلیدی را مورد نقد قرارداده و به تجزیه و تحلیل آنها می پردازیم.انشاالله تعالی روال کار بدین شکل خواهد بود که ما در روند تحلیل هر فیلم سکانس به سکانس جلو می رویم و به ترتیب نکات کلیدی را استخراج نموده و پیرامون آنها به بحث و بررسی خواهیم پرداخت.


در این  فیلم؛
"سایلاس لمب" در حکم شیطان است
"ادوارد نیوگیت" درحکم عنصرآخرالزمانی است
"تیمارستان استون هرست" در حکم جامعه جهانی است

مقدمه -                
در قسمتی از آیه 22 سوره ابراهیم اشاره شده است که شیطان در روز قیامت در مقام دفاع از خود در مقابل پیروان و متابعت کنندگانش به آنها می گوید؛
"... َمَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ ..."               
مرا سرزنش نکنید چرا که من تنها شما را دعوت نمودم اما هیچ دلیل و برهان قاطعی برای دعوت خود نیاوردم!              
به نظر می رسد که برخی از فیلمهای آخرالزمانی هالیوود که در سالهای اخیر ساخته شده است سرآغازی برای همین دفاعیات شیطان باشد.برخی از این فیلمها تبدیل به تریبونی برای او شده است تا بدین وسیله اعمال ننگین خویش را توجیه نماید!

خلاصه داستان -      
"تیمارستان استون هرست" قصه یک دیوانه خانه است که توسط دیوانگان و مجانین اداره می شود و ریاست آن را نیز یک پزشک دیوانه(سایلاس لمب) برعهده دارد.اما یک جوان عاشق(ادوارد نیوگیت) در جستجوی عشق گمشده اش، در پوشش یک روانپزشک پا به آن دیوانه خانه می گذارد.اما اندکی پس از ورود به آنجا با حقایقی تکان دهنده روبرو می گردد...

برداشت اول - قرن بیستم، قرن شیطان!  
یکی از موارد مهم و قابل ذکر در این فیلم اینست که؛    
تاریخ و زمان ماجرای فیلم مربوط به سال 1899 میلادی و در ایام کریسمس است؛        
"یعنی  دقیقاً در آستانه ورود به یک قرن جدید، قرن بیستم، صده ای که ابلیس گستاخانه آن را متعلق به خویشتن می داند!"  
شما در فیلمی همانند
"وکیل مدافع شیطان – Devil Advocate" دقیقاً می بینید که شیطان مدعی است که قرن بیستم قرن اوست.در سکانس ماقبل پایانی آن فیلم، ابلیس(آل پاچینو) رو به کوین لوماکس وکیل مدافعش(کیونو ریوز) فریاد می زند و چنین جمله ای را صراحتاً بر زبان می آورد؛        
"ببین کوین! کی میتونه منکر بشه که تمام قرن بیستم مال من نبوده!؟
 تمامش کوین، تمامش!"


برداشت دوم – هرزگی بهای ورود به قرن بیستم!
خب بزرگواران در جهان واقعیت  شما خود می بینید که مصرف مشروبات الکلی در قرن شیطان نه تنها در غرب بلکه در شرق نیز ابتدا نشانه تمدن و تجدد برشمرده می شد و سپس ماجرای آن تا جایی پیش رفت که اگر در یک مجلس رسمی کسی از نوشیدن آن سرباز می زد، "امل" خطاب می شد!       
یک بنده خدایی تعریف می کرد که:     
"سالها قبل ما برای ماموریتی به روسیه سفر کرده بودیم...در مهمانی ضیافتی که برای ما ترتیب داده شده بود مشروب هم سرو می شد...طرف روسی که مشغول پذیرائی از ما بود در لیوان من مشروب ریخت اما من عذرخواهی نموده و به او گفتم که ما مسلمانان هستیم و خوردن مشروب در دین و آیین ما حرام است...اما آن مهندس روس با تعجب نگاهی به من کرد -در حالیکه دوستانم را به من نشان می داد که با ولع مشغول نوشیدن مسکرات بودند- و گفت آیا دین شما با دین سایر همکارانتان که با هیئت همراه شما آمده اند تفاوت دارد!؟"  
(در پرانتز-     
در آغاز عصر انقلاب صنعتی، شیطان به اربابان جهان گفت:       
اگر از تکنولوژی و فن سهمی می خواهید و آرزومند به حقیقت پیوستن رویای مدرنیته هستید باید این را بدانید که بهای آن گزاف و سنگین است!        
علی ایحال آنها بهایش را پرداختند و سهم خویش گرفتند و شدند آقایان دنیا!     
سالها بعد (در اوایل قرن بیستم) روسای دول عقب مانده ای نظیر ایران، ترکیه و افغانستان و غیره...به نزد اربابان جهان و روسای دول قدرتمند رفته و از آنان پرسیدند که:        
" ای حرامزادگان! مگر بین ما و شما چه تفاوتی است که شما اینچنین از دانش و تکنولوژی بهرمندید و رویای مدرنیته را در مورد ممالک خود تحقق یافته دیده اید، اما ما بیچارگان هیچ سهمی از دنیای شما نداریم!؟"   
قدرتمندان جهان در پاسخ آنها گفتند:    
دوستان عزیز! ما خود نیز در این میان هیچکاره ایم، بلکه شخص دیگری میاندار این معرکه است! 
و متاسفانه او تنها به کسانی میدان می دهد و آنها را در این معرکه به بازی می گیرد که بتوانند بهای آن را بپردازند!         
عقب ماندگان پرسیدند:
می شود لطف کنید و به ما بگوئید که بهای آن چیست!؟
قدرتمندان گفتند:        
بهای آن هرزگیست!!!  
بی سبب نبود که رضاخان، آتاتورک و سایر روسای برخی از این دول متحجر و عقب مانده در آن روزگاران محقق شدن رویای مدرنیته را در کشف حجاب - رواج بی بندوباری - و سرکوبی دین و تخریب روحانیت - می دیدند!     
"علامه اقبال لاهوری" در انتقاد از این شیوه سیاستمداران غربزده در همان ایام شعری سروده بود که یکی دو بیت آن چنین بود؛      
قدرت مغرب نه از چنگ و رباب    نه ز رقص دختران بی حجاب    
قدرت مغرب نه از لادینی است   نه فروغش از خط لاتینی است 
اما آن شاعر بزرگوار و هزاران مثل او به عمق و حقیقت ماجرا آگاه نبودند و از اسرار مگو و جریانات پشت پرده بی خبر بودند...آنها نمی دانستند که دقیقاً ؛     
قدرت مغرب هم از لادینی است           هم فروغش از خط لاتیتی است         
قدرت مغرب هم از چنگ و رباب           هم ز دیوثی و هم کشف الحجاب        
قدرت مغرب بهایش هرزگیست            از خدا و امر حق بگسستگیست! )

برداشت سوم  – بنی اسرائیل و شهر " بن موسی " !              
این سکانس از فیلم تلاش می کند تا این پیام را به مخاطب برساند که؛ 
"هم اینک در جهان امروز، آنها که باید در پشت سکان هدایت قرارداشته باشند و آنهائی که باید در زندان باشند جایشان بایکدیگر عوض شده!"  
گروهی از بنی اسرائیل معتقدند که هدایت امور زمین و همچنین پیشوائی و زعامت قوم یهودمی بایست در دست مومنین واقعی از بنی اسرائیل باشد، اما آنها توسط ستمگران و غضب شدگان قومشان محبوس شده و حقوق آنها غصب گردیده است.همانگونه که ما شیعیان معتقدیم که حق پیشوائی و زعامت "بنی هاشم" و "بنی فاطمه"، توسط بنی امیه و بنی عباس غصب شده است! 
شما در این فیلم می بینید که 2 رکن اصلی اداره کننده، یعنی ریاست و مدیریت تیمارستان که درمیان زندانیان هستند نامشان "بنجامین" و "مریون" است.(که از اسامی یهودی می باشند!)  
ما حتی در سه گانه "ماتریکس" می بینیم که "گروه مبارزین و انقلابیون" که بر علیه ماشین در حال نبرد هستند در زیر زمین زندگی می کنند! 
این دیدگاه نشئت گرفته از باوری قدیمی در نزد اقوام بنی اسرائیل است:
آنها معتقدند که در شهری بنام "بن موسی" در اعماق زمین، فرزندان حضرت موسی و پیشوایان راستین قوم بنی اسرائیل زندگی می کنند. این شهر توسط ریگهای روان احاطه شده و تا روز قیام قائم نه کسی بدانجا داخل می شود و نه از آنجا خارج:
"..علمای یهود برای اسکات امت و رد دلیل نصاری گفتند که در اقصای عالم که احدی آن را نداند، شهری بزرگ موجود است و امت کثیری از یهود در آن ساکنند و ملک ایشان یکی از اولاد حضرت موسی است و نام آن شهر بن موسی است و در گرد این مدینه، نهری از ریگ روان است که به این سبب کسی دخول و خروج از آن نتواند...تا روزی که مسیح موعود ظاهر شود، آن وقت این نهر بایستد و امت یهود آن روز بیرون آیند و مسیح را نصرت نمایند." کتاب الفرائد صفحه 147 
در روایات آمده است که حضرت مهدی علیه السلام پس از قیام جهانی خود، الواح موسی علیه السلام و تورات را از انطاکیه و "تابوت سکینه" را از کوهی در اطراف دمشق خارج ساخته و بدین ترتیب حق را به صاحبان راستین و پیشوایان حقیقی بنی اسرائیل بازمی گرداند!

برداشت چهارم  – ابلیس و شیوه تهدید و ارعاب !           
ابلیس در قالب سکانس دیگری از این فیلم 2 بار اقدام به تهدید مخاطب می نماید:       
بار نخست "جامعه جهانی" را و بار دوم "عنصر آخرالزمانی" را!   
در این سکانس که "نیوگیت" به زندان زیر زمین رفته و با "دکتر سالت" گفتگو می کند، ابتدا او به "دکترسالت" می گوید:         
" شاید دارم اشتباه می کنم! ولی به نظر من سایلاس لمب آدمی که ترجیح میده یک کشتی رو با تمام افرادش غرق کنه تا اینکه بخواد سکان هدایتش رو از دست بده!"      
در واقع شیطان از این تریبون و در این سکانس می خواهد به جامعه جهانی پیام بدهد که؛        
اگر قرارباشد که من نابود شوم، دنیا را نیز به همراه خودم نابود خواهم کرد!      
البته همانگونه که فبلاً نیز درطی مقالات توضیح دادم، مطابق با آیات قرآن ابلیس تنها پیروان خودش را می ترساند:              
آن شیطان است که دردل دوستان خود بیم می افکند اگر ایمان آورده اید از آنها مترسید،از من بترسید.
آل عمران-175             
و در انتهای همین سکانس نیز "دکتر سالت" به "نیوگیت" می گوید:     
" دکتر میخوام بهت هشدار بدم! من نمیدونم که سایلاس لمب چه برنامه ای برای ما داره ولی اگر احساس کنه که میخوای نقشه اش رو به خطر بندازی در کشتن تو تردید نمی کنه!"      
در واقع شیطان باردیگر از این تریبون و در این سکانس به "عنصرآخرالزمانی" پیغام می دهد که؛  
اگر قرارباشد برنامه های مرا برهم بزنی یا خللی در آنها ایجاد کنی، نابودت خواهم کرد!  

برداشت پنجم – ایدئولوژی ابلیس در مورد حاکمیت بر جهان !     
بعنوان کلیدی ترین برداشت این فیلم باید عنوان کنیم که دیدگاه شیطان در خصوص مردم جهان از موضع این فیلم اینست که؛     
دنیا درحکم یک دیوانه خانه است و مردم جهان(که مشتی ابله و دیوانه هستند) درحکم زندانیان آن می باشند.اما متد و الگوئی که می تواند اندکی از رنج و عذاب آنها کاسته و سبب امیدواری آنها گردد، مشارکت دادن آنها در اداره امور سرزمینشان است!    
شیطان معتقد بود که باید مردم را آزاد گذاشت تا خودی نشان بدهند و حتی در امور حیاتی زمین و اداره آن دخالت داشته باشند!!!اما چرا ابلیس ناگهان در آخرالزمان یک چنین دیدگاه دلسوزانه و ترحم برانگیزی نسبت به بنی آدم پیدا کرد!؟        
پاسخ:
"چون ساده ترین راه برای نابودی هرچه سریعتر زمین همین بود!"

(در پرانتز-     
1.بیان یک دیدگاه انتقادی -      
بزرگواران! فرزند و ثمره یک چنین باور شیطانی که در بالا بدان اشاره شد، فریب و دروغ بزرگی است بنام "دمکراسی - آزادی فردی - حقوق مدنی" و در نتیجه بها دادن بیش از حد به این مفاهیم با چیزی مواجه می شوید بنام یک دنیای ویرانه!
امروزه در پی گرمای بیش از حد زمین، جلسه پشت جلسه، کنوانسیون و کنفرانس و نشست های متعدد و پی در پی برگزار می کنند و بیانیه پشت بیانیه صادر می شود که :
" آقایان بیائید کاری بکنید زمین از شدت حرارت درحال نابود شدن است! "
"دیواره یخی لارسن" در قطب جنوب که طبق پیش بینی کارشناسان می بایست تا 2050 میلادی تدریجاً ذوب می شد، به دلیل گرمای نامتعارف و غیرطبیعی زمین در طی چندسال گذشته، اینک بیش از 90 درصد آن از بین رفته است!
خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                  
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!  
ورود حجم عظیمی از گازهای گلخانه ای و آلاینده به جو نه تنها لایه ازن را تکه تکه کرده بلکه نفس زمین را نیز حبس کرده و به شماره انداخته است!
خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                  
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!
تولید خودروهای فاقد کیفیت به اصطلاح ملی و همچنین عرضه سوخت آلوده و از سوی دیگر صدور گواهینامه رانندگی در ساده ترین شرایط برای هربچه قد و نیم قدی، برای اینکه این جماعت الکی خوش بمنظور رفع تکدر خاطر با اتومبیلهایشان در خیابانهای شهر "دوردور" کنند و ترافیک و آلودگی ایجاد نمایند و یا اینکه بر اثر فقدان ایمنی وسایل نقلیه و جاده ها، سالیانه تلفات انسانی زیادی برروی دست جامعه بگذارند!      
خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                  
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!  
نابودی جنگلها به بهانه کمبود زمین کشاورزی، و سپس نابودی زمین های کشاورزی و باغات و تبدیل آنها به ویلاها به بهانه نبودن تقاضا برای خرید محصولا کشاورزی و همچنین از دیگر سو تصرف انبوه زمینهای موات و تجاوز به حریم منابع طبیعی!
خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                  
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!
نابودی بخش عظیمی از جنگلها و مراتع به بهانه ساخت بزرگراه 90 دقیقه ای تهران – شمال برای تسهیل امر تردد مردم به سواحل شمالی، که موجب هجوم میلیونی انسانهائی بلانسبت بدتر از حیوان به آن خطه گردد تا هرچه بیشتر و سریعتر مراتع، جنگلها، دریا و کلاً محیط زیست را آلوده و انباشته از کثافت نمایند! خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                   
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!
و تمامی اینها در حالیست که شما وقتی به این حجم عظیم ترافیک اعتراض می کنید و خواستار توقف تولید خودرو می شوید به شما می گویند؛       
 "هدف ما از تولید انبوه خودروی ارزان به منظور تامین نیاز قشر کم درآمد است.ما دغدغه این گروه ضعیف از جامعه را داریم.نمی شود که این قشر مظلوم ماشین سواری دیگران را ببیند و حسرت بخورند!؟"  
اما سوال اینجاست که؛
بزرگوارانی که دغدغه ماشین سواری همه اقشار جامعه را دارید آیا می دانید که به چه بهای گزافی درحال پاسخ گویی به چنین تقاضای هستید!!؟     
و یا زمانیکه اعتراض می شود که مجوز ساخت و سازهای بی رویه و نامتعارف مسکونی و انبوه مراکز تجاری پرهزینه و بی مصرف را لغو کنید، آیا مگر نمی بینید شهر تهران در آستانه انفجار است!؟
به شما می گویند؛     
ما که نمی توانیم به مردم بگوئیم منازل خود را بازسازی و یا نوسازی نکنند. کسی که همسایه اش چند سال قبل ملک خودش را 10 طبقه ساخته، ما که نمی توانیم به او بگوئیم آقا شما بیا و لطف کن و 2 طبقه بساز!؟       
حق و ناحق می شود آقا...حق اینها که امروز مجوز ساخت و ساز می خواهند ضایع می شود آقا....!!!   
خب این در نتیجه چه چیزیست!؟                  
در نتیجه همان دلسوزی و مشارکت دادن دیوانگان در تصمیم گیری برای سرنوشت خودشان تحت لوای شعار بسیار زیبای دمکراسی، آزادی فردی و حقوق مدنی!
سالها قبل منزل یکی از دوستان میهمان بودم..دیدم فرزند خردسالش به شکل بسیار دلخراشی دستش را بریده است..از آنها سوال کردم دست بچه چه شده!؟
گفتند: با چاقو بریده است!      
گفتم: مگر این چاقو چقدر تیز بوده!؟     
گفتند: آنقدر تیز است که ما گاهی به جای ساطور هم از آن استفاده می کنیم!!!         
گفتم: خب این چاقو دست این طفل معصوم چه می کرده!؟      
گفتند: بازیچه بچه است، همیشه با آن بازی می کند نمیدانیم چه شد که ایندفعه دستش را برید!!!!!    
گفتم: خیلی می بخشید، ولی عجب احمقهائی هستید شما !!.. چاقوی سلاخی را داده اید دست بچه اسباب بازی کند!؟  
 گفتند: چه کار کنیم، بچه است دیگر، حریفش که نمی شویم اگر از دستش بگیریم گریه می کند!!!!!
سروران عزیز! خیلی از همین مسائلی که عرض کردم، در جهان امروز از جمله مواردیست که اگر بخواهید طرفش بروید و مواضع معترضانه نسبت به آنها اتخاذ کنید، بلافاصله به نقض حقوق مدنی، سلب آزادی های فردی و ضدیت با حقوق بشر متهم خواهید شد! اینها و خیلی از مسائل دیگر نظیر انواع تکنولوژی مخرب و صنایع آلاینده، همگی درحکم همان چاقوی سلاخی است که در دستان آن بچه است.اگر از دستش بگیرید مسلماً گریه خواهد کرد اما اگر از دسترسش خارج نکنید دیر یا زود خودش و یا دیگران را به کشتن خواهد داد!      
حال پرسش اصلی اینجاست که؛        
اصلاً چه کسی این چاقوی سلاخی را دست بچه داده است!؟  
پاسخ بدیهی و کاملاً روشن است؛      
ابلیس ملعون یا همان شیطان رجیم !

2.ابلیس Cashier   یا  Banker -
سالها قبل یک نوع بازی بین بچه ها مرسوم بود به نام "ایروپولی"!       
در این بازی یک
Banker  (بانکدار) وجود داشت که پول در اختیار بازیکنان قرارمی داد و آنها با این پول دریافتی -ضمن ریختن تاس و حرکت در صفحه بازی- می توانستند اقدام به خرید املاک(باغ،خانه،ویلاو..و) نمایند. اما اگر بانکدار پول در اختیار بازیکنی قرار نمی داد، آن فرد فقط می بایست تاس بریزد و در صفحه بازی حرکت کند، اما خریدی نمی توانست انجام دهد!     
بزرگواران! ابلیس لعین،
Banker  میدان بازی قرن بیستم بود.او با دیکته کردن اوامرش به غضب شدگان فاسد و کثافت قوم یهود،این امکانات را تنها در اختیار کسانی قرارمی داد که با او همراه باشند و از او متابعت نمایند!     
جامعه جهانی برای استفاده از خدمات ابلیس ملعون در طی قرن بیستم و همچنین برای استفاده از سرمایه ای که در اختیارشان قرارمی گرفت، می بایست در اولویت اول بخشی از این سرمایه را در راه نابودی خانه و کاشانه شان - یعنی سیاره زمین - مصرف می نمودند!        
و سپس در اولویت های بعدی ناگزیر بودند تا از این سرمایه در راه تجاوز به حدود الهی و مقابله با محرمات استفاده نمایند، چراکه بنا به دستور ابلیس، این پول کثیف شیطانی که در اختیار آنها قرارداده شده بود فقط و فقط در این مسیرها سود آوری داشته و قابل مصرف بود!    
فرضاً خداوندتعالی، مواردی همچون مسکرات، سگ، خوک، ادرا، مدفوع، ارتباط بین زن و مرد نامحرم و غیره را نجس و حرام اعلام نموده است، اما استفاده کنندگان از خدمات ابلیس در تقابل با این دستورات الهی  می بایست سگ را عضوی از اعضای خانواده خود قراردهند و به حریم زندگی خود داخل نمایند، و گوشت خوک را بعنوان یک خوراک لذیذ در منوی اصلی غذائی خود بگنجانند و مشروبات الکلی را نیز همانند آب خوردن و بعنوان یک نوشیدنی طبیعی و کاملاً رایج در تمامی ایام و اماکن مصرف نمایند و پس از دستشوئی بجای اینکه مواضع را کاملاً با آب شستشو دهند آنرا با دستمال کلینکس پاک نمایند و همچنین بین زنان و مردان جامعه خود آنچنان فضائی ایجاد نمایند که گوئی همه افراد این جامعه بایکدیگر خواهر و برادرند و هرکجا که اراده نمایند قادر باشند تا همدیگر را در آغوش بگیرند و ببوسند و در برابر دیدگان هم برهنه یا نیمه برهنه آزادانه راه بروند!!!        
این(
American life style) دقیقاً همان چیزیست که در زندگی مدرن و رویائی غرب با چشمان خود دیده اید و می بینید!
اما اگر بخواهیم این موضوعات را به ترتیب اهمیتشان اولویت بندی کنیم قطعاً در نزد ابلیس ملعون 
"ویرانی و نابودی زمین" بالاترین اولویت را دارد:
"وَ مِنَ النّاس ِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الْحَیوةِالدُّنْیا وَ یُشْهِدُاللَّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ وَ هُوَ اَلَدُّالْخِصام. وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْض ِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لایُحِبُ الْفَسادَ.. وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ." 
در این دنیا کسی است از مردم که خدای را به درستی اعتقاد خویش گواه می گیرد و تو را سخنش درباره زندگی این دنیا به شگفت می دارد، درحالیکه کینه توزترین دشمنان است.چون از نزد تو بازگردد،در زمین فساد کند و کشتزارها و دامها را نابود سازد، و خدا فساد را دوست ندارد.و چون به او گویند که از خدای بترس، خودخواهی اش او را به گناه می کشاند.جهنم آن آرامگاه بد او را بس باشد.
(سوره بقره آیات 204 – 206 )
بنابراین بانکدار این قصه خیالی ما سرمایه خویش را در طی قرن بیستم بیش از همه در اختیار کسانی قرارداد که در راه نابودی و افساد زمین پیشتاز باشند!    
اما این "پروژه نابودی زمین" که ابلیس یا همان بانکدار قرن بیستم، سرمایه گذار و متولی اصلی آن بود، به 2 شکل انجام می شد:    
   
شکل اول – تخریب محسوس!       
در این شیوه او سرمایه را دراختیار کارخانجات مهمات سازی و اسلحه سازی و همچنین مراکز پژوهشی و تحقیقی و تامین تسلیحات قرارمی داد.بدیهی بود که متولیان این صنعت برای رسیدن به سود و کسب درآمد، می بایست محصول تولیدی خویش را به فروش برسانند و مسلماً برای فروش رفتن محصولات آنها می بایست همیشه جنگ و گریزی در میان بوده و یا دستکم تهدیدی در میان کشورهای جهان همواره حاکم باشد!    
 
شکل دوم – تخریب نامحسوس!    
این نوع پروژه ها که در راستای نابودی محیط زیست و درکل نابودی زمین است،تحت ساختار"ماتریس رافائل" انجام می پذیرد.بدین شکل که هنگام اجرای این پروژه ها شما در ظاهر سازندگی و آبادانی را مشاهده می کنید اما در باطن، تخریبی گسترده و بنیادین در حال رخ دادن است.به مفهوم دیگر،تخریب در قالب سازندگی صورت می پذیرد به ترتیبی که شما متوجه آن نمی شوید و یا دستکم زمانی متوجه می شوید و به عمق فاجعه پی می برید که کار از کار گذشته است!     
مثال بارز این موضوع پل روی دریاچه ارومیه است؛        
پل میان گذر دریاچه ارومیه که در امتداد بزرگراه شهید کلانتری از روی دریاچه ارومیه عبور کرده و بخش شرقی و غربی استان آذربایجان را (شهرهای تبریز و ارومیه را) به یکدیگر متصل می کند یکی از همین "پروژه های تخریبی" نامحسوس است! 
در زمان احداث این پل، به منظور کارگذاشتن پایه های پل،چشمه ها و چاه های آب افشان زیادی را در کف دریاچه با عملیات بتن ریزی مسدود کردند که همین موضوع یکی از دلایل اصلی نابودی این دریاچه بود.اما نکته مهم اینجاست که نابودی و خشک شدن دریاچه پایان ماجرا نیست!
پایان دردناک این پروژه تراژدیک، زمانیست که بواسطه خشک شدن کامل این دریاچه طوفان نمک به پاخیزد و پنج استان همجوار و یا نزدیک به این دریاچه را تبدیل به شوره زار نماید!      
و این درحالیست که ابلیس و عواملش از سر تمسخر رو به ما قهقه می زنند...متاسفانه طی 24 سال گذشته کلکسیونی از این دست "پروژه های تخریبی" در سراسر مملکت ما اجرا شده است که سبب انبساط خاطر ابلیس را فراهم آورده!   
اما نکته بسیار مهمی که بعنوان یک تذکر می بایست در اینجا بدان اشاره شود اینست که:       
ابلیس و عواملش و همچنین ابلهانی که دانسته و یا نادانسته رویاهای ایشان را در مورد پروژه های تخریبی تعبیر می نمودند باید بدانند که همه وقایع نکته به نکته و مو به مو -حتی اگر نه در ذهن ما- اما قطعاً در خاطر مبارک حضرت ولی عصر علیه السلام ثبت و ضبط شده و محفوظ است و تمامی قوای الهی نیز به شهادت آن حاضرند!   
آیا خون در حدود یک میلیون هم وطن ما که در راه انقلاب و جنگ شهید شدند تا اسلام و ایران سرفراز بماند باید بواسطه ندانم کاری یا حرص و طمع جماعتی از احمقان و ابلهان، پایمال گردد و از اسلام به جز اسم آن و از ایران به جز ویرانه ای باقی نماند!؟   
اگر تصور کرده اید که راه گریزی هست، به خدای قسم که چنین نیست!
انشاالله تعالی با ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام و متعاقب آن تثبیت دولت الهی ایشان، هر جفاکار و خطاکار خائن به دین و مردم به هرکجا که گریخته باشد قوای الهی او را به نزد ما بازخواهند گردانید ولو در سیاره مریخ و یا سیاره زهره باشد!!...و آنگاه مطابق با الگوی عدالت کامل الهی یک به یک مورد محاسبه قرارخواهند گرفت بدون کوچکترین ارفاغی و بی هیچ کم و کاستی!)

برداشت ششم  – ابلیس و مسئله فرافکنی، تخطئه، مغلطه!    
در این سکانس نیوگیت، سایلاس را سرزنش کرده و از او میخواهد که از کنار کشته شدن آن شخص فراری بسادگی عبور نکند و مرگ او را مورد تحقیق بیشتری قرارداده و به روشنگری و تنویر افکار عمومی بپردازد.اما سایلاس که بواسطه این کنجکاوی نیوگیت موقعیت خود را در معرض خطر می بیند به جای اینکه پاسخگو باشد با سوء استفاده از مقامش ،با ترکیبی از فرافکنی، تخطئه و مغلطه جریان را معکوس کرده و تقصیرها را به گردن نیوگیت می اندازد و به اومی گوید که اگر در پی بی مبالاتی تو نبود الان ما شاهد این اتفاق ناگوار نبودیم.
در واقع می بینیم که سایلاس در عوض اینکه درپی حل مسئله باشد، صورت مسئله را پاک می کند!...   

اما چرا و به چه دلیل !!؟         
برای اینکه اگر سایلاس در پی حل مسئله بر می آمد عملکرد  خودش زیر سوال می رفت و خیلی از مسائل روشن می شد و حتی ممکن بود که راز او و سایر همکارانش افشا شود!   
( در پرانتز-    
عزیزان  و بزرگواران! این یکی از شگردهای اساسی شیطان و "انسانهای شیطان مرام" است. آنها وقتی که می بینند که در مضان اتهام قرارگرفته اند و احساس خطر می نمایند و باید در مقام پاسخگوئی برآیند بلافاصله با زیرکی خاصی توپ را به زمین دیگری انداخته و خویشتن را تبرئه می نمایند.    
پس ای عزیزان! هرکجا که دیدید یک شخص مسئول در برابر پرسشهائی که به روشی خداپسندانه عنوان شده و در مقابل انتقادها و عیبجوئی های به جا و صحیحی که در یک فضای منطقی نسبت به او مطرح می گردد، عکس العمل نادرستی نشان داده و از دادن پاسخ منطقی به اذهان عمومی طفره رفت و یا حین پاسخگوئی به صحرای کربلا زد و مسیر بحث را منحرف نمود و از این دست شیطنت ها، یقین بدانید که خود وی نه تنها درگیر ماجراست بلکه حتی شاید خود "سایلاس لمب" باشد!) 

برداشت هفتم  – تعجیل در ظهور منجی !  
در این سکانس دیالوگی مابین "ادوارد نیوگیت" و "الیزا گریوز" صورت می گیرد که به تعجیل در"امر ظهور منجی" تفسیر و تعبیر می گردد!      
الیزا برخلاف نیوگیت معتقد است که برای فرار از تیمارستان و آوردن نیروی کمکی نباید عجله کرد.بلکه باید صبر کرد تا بهار فرابرسد و قوای کمکی خودشان پا به حریم آسایشگاه بگذارند و با حقیقت ماجرا روبرو شوند!        
در واقع فیلم از دیدگاه الیزا به مخاطب می گوید که در امر فرج نباید تعجیل نمود بلکه باید شرایط را به روال طبیعی خودش باقی گذاشت تا هرچه پیش آید خوش آید!!!     
اما نیوگیت با این دیدگاه کاملاً مخالف است.او معتقد است از آنجائیکه سایلاس لمب می داند که با رسیدن موسم بهار و ورود افراد جدید به آسایشگاه راز او را برملا گردیده و به فرمانروائی او در دیوانه خانه پایان داده خواهد شد، لذا تا قبل از فرارسیدن آن زمان زهر خودش را خواهد ریخت! 
در این دیالوگ الیزا به نیوگیت می گوید تا چند ماه دیگر بهار فرامی رسد، اما نیوگیت رو به الیزا می گوید:       
"تا چند ماه دیگه ممکنه هممون بمیریم...ذات الریه، تیفوس، گرسنگی و حتی فین...ببین آزمایشات لمب داره خطرناک میشه الیزا ...و خودش نمیتونه اینو ببینه چون دیوانگی کورش کرده!"     
در واقع از دیدگاه آخرالزمانی، این دیالوگ به مخاطب می گوید:  
چنانچه در امر ظهور منجی الهی، تعجیل، تسریع و تسهیل صورت نپذیر ممکن است که ابلیس به کمک یارانش شرایط جامعه جهانی را به سمتی به پیش ببرد که سبب از پای درآمدن بسیاری از انسانها گردد!        
تاییدی بر این موضوع از زبان خود سایلاس لمب در فیلم آمده است. جائیکه فین به او می گوید:
اگه نیوگیت دکتر سالت و بقیه رو پیدا کنه میدونی ممکنه چه اتفاق نگران کننده ای بیفته!؟       
اما لمب به او دقیقاً این جمله را می گوید:       
"با اومدن سال جدید دیگه نگرانی نداریم چون هیچ چیزی برای پیدا کردن وجود نخواهد داشت!"

برداشت هشتم  –   جدائی بین مردم و ادیان !     
در سه الی چهار سکانس از این فیلم از دیدگاه "سایلاس لمب" ، "الیزا گریوز" و حتی "مریون پایک" مدیرسابق تیمارستان، آنها طرز رفتار با بیماران و همچنین روشهای درمانی مرسوم را بسیار ددمنشانه و غیر انسانی توصیف می کنند...
نخستین سکانس فیلم نیز خود تاییدی بر این مدعاست.درواقع آنها معتقدند همین دست مسائل سبب شد تا دیوانگان تیمارستان به ستوه آمده و برعلیه دکترسالت و دستیارانش شورش نمایند!
در یکی از همین دیالوگ ها الیزا به نیوگیت می گوید:    
" تو اصلاً خبر نداری اوضاع اینجا قبلاً چطور بود...نمیدونی سالت و افرادش چه هیولاهائی بودند...اونا ما رو لخت می کردند و کثیف ترین چیزها رو روی ما آزمایش می کردند...ما رو می بستند و بهمون دارو می دادند تا همیشه گیج باشیم...و ما رو در آب یخ فرو می کردند و هزاران نوع تحقیر دیگه که حتی گفتنش هم وحشتناکه "       
(این سکانس درواقع به ظلم کلیسا در طی قرون وسطا  -علی الخصوص در مورد حقوق جامعه زنان- اشاره دارد)
اما در دیالوگ دیگری این بار الیزا به نیوگیت از تغییر شرایط مثبت که در تیمارستان پس از انقلاب دیوانگان و روی کار آمدن لمب بوجود آمده است می گوید:        
" اوایل که من اومده بودم اینجا امیلی(پرستار جوان) نمیتونست حرف بزنه...سالت اونو با مورفین وارد کما کرده بود تا بتونه کنترلش کنه...اما لمب اونو از مصرف هر داروئی معاف کرد و اجازه داد تا بعنوان یک پرستار کار کنه...و این واسش خیلی خوب بود..الان شده یه زن جوان توانا "    
(همچنین این سکانس درواقع اشاره به آزادی ظاهری دارد که پس از قرون وسطا به واسطه اعمال مدیریت شیطان به جوامع غربی داده شده است) 
در واقع فیلم از دریچه این دو الی سه سکانس می خواهد به مخاطب بگوید که :
جهان امروز نتیجه رفتار قرون وسطائی کلیسای مسیحی است.آنها می خواهند به بیننده این پیام را منتقل کنند که اگر بواسطه روشهای سختگیرانه و غلط کلیسا در قرون وسطا نبود، هرگز این بیزاری و تنفر از دین و مذهب در جوامع غربی بوجود نمی آمد و این انقلاب ضدفرهنگی و ضد مذهبی در دنیا اتفاق نمی افتاد!      
البته آنها نمی دانند(و یا شاید هم می دانند ولی حاضر به اعتراف نیستند) که شکل گیری عصر تاریک مسیحیت در قرون وسطا خود نیز در نتیجه دسیسه و حیله بزرگ ابلیس بود تا بدین وسیله مردم را نسبت به امر دین بیزار نموده و حقیقت آن را از برابر دیدگان خلایق پنهان نماید تا بدین وسیله آنها را از خداوند و مقدسات آزرده خاطر نموده و دور نماید!         

شرح کامل این ترفند شیطان (جدائی و تفرقه بین ادیان الهی و مردم)
در مجموعه 3 جلدی "پیش از رستاخیز"  صفحات 605 تا 630 آمده است.


برداشت نهم  –  فرجام خواهی برای شیطان       
در یک نتیجه گیری کلی باید گفت که در واقع این فیلم به نوعی تصمیم به تبرئه شیطان و برانگیختن حس ترحم طلبی بیننده و مخاطب نسبت به او را دارد چراکه در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، "مریون پایک" مدیر زندانی شده تیمارستان رو به نیوگیت می گوید:      
" در درون سایلاس هم مقداری خوبی هست که متاسفانه به خاطر دیوانگی سرکوب شده، پس به چشم یک بیمار به او نگاه کن و نور همدردی خودت رو به ذهن تاریکش نشون بده و بعد شاید بتونی چیزی رو که اون به شدت از دیگران و حتی خودش مخفی کرده پیداکنی، فقط در اون صورت چیزی رو که میخوای رو بدست میاری تا بتونی...(در اینجا نیوگیت جمله خانم پایک را قطع می کند و می گوید: ...تا بتونم شکستش بدم؟) اما مریون پایک به او می گوید: نه.تا بتونی درمانش کنی!!!"   عالیجنابان! البته در اینکه ابلیس خبیث، یک دیوانه روانیست، هیچ شکی نیست اما قطعاً این را بدانید که قصه هائی نظیر "توبه ابلیس" و "درمان ابلیس" فریب بزرگی بیش نیست چراکه او به عزت پروردگار سوگند یادکرده که تا آخرین نفس(یوم وقت معلوم) با نوع انسان مبارزه کرده و او را نابود کند.ما باید فکر توبه دادن و درمان شیطان را از سرخود بیرون کنیم چراکه اینکار برعهده پزشکان اوست که همان کارگزاران دوزخ می باشند.آنها قطعاً در اعماق جهنم او را به شکلی جامع و کامل درمان و مداوا خواهند نمود!

برداشت دهم  – شیطان،کشتار و عذاب وجدان !  
در این سکانس از فیلم به علت پریشانی و جنون "سایلاس لمب" اشاره می شود.      
او که بعنوان یک افسر جراح ارتش در طی یکی از جنگها در یک اقدام جنون آمیز
5 نفر از بیماران خود را که رنج زیادی می کشیدند به قتل می رساند، در توجیه این رفتار خود می گوید؛   
" من اونا رو نکشتم، بلکه نتونستم رنج و عذاب بیش از حد اونا رو ببینم و تحمل کنم بنابراین از درد و رنج خلاصشون کردم!" 
در واقع دفاعیه سایلاس، دفاعیه ابلیس ملعون است.آن ملعون فریبکار در قبال خون بسیاری از فرزندان آدم که به گردن اوست، می گوید؛       
" تمامی نفوسی که من درطی تاریخ مسبب مرگ آنها بودم، درحقیقت دیوانگانی بودند که در دیوانه خانه ای بنام زمین در حال تحمل رنج و عذاب بودند و من با سبب سازی و زمینه تراشی مرگ ایشان درواقع به نوعی آنها را از این رنج و عذاب جانکاه رهانیدم!  
در حقیقت ابلیس مکار از زبان سایلاس می خواهد به مخاطب بگوید که؛
روشی که سایلاس در اداره امور آن تیمارستان از آن استفاده می کند(یعنی آزاد گذاشتن دیوانگان و مشارکت دادن آنها در اداره امور تیمارستان) به منظور جبران عمل ننگین خودش بوده است تا بلکه بدین سبب التیامی بر زخمهایش بوده و باعث تسکین آلام او گردد شاید اندکی از عذاب وجدان او را بکاهد!!!       
(در پرانتز -    
این استدلال احمقانه ابلیس را، ابراهیم حاتمی کیا در سکانس ابتدائی فیلم "چ" پاسخ داده است؛
زمانیکه دکتر چمران و همراهانش بسوی پاوه در حرکتند، در بین راه قاطری را می بینند که بر اثر انفجار به شدت زخمی شده، یکی از محافظین چمران بنام نادر می خواهد حیوان را خلاص کند اما چمران به او اجازه نمی دهد و می گوید: اگر تو به او جان بخشیده ای، جانش را از او بگیر!)

برداشت  پایانی  – بازگشت به آغوش ادیان الهی !           
در سکانس پایانی فیلم می بینیم که " ادوارد نیوگیت " و " الیزا گریوز " نهایتاً از تیمارستان گریخته و به یک صومعه پناه می برند و زندگی جدیدی را در آنجا آغاز می نمایند.در واقع در آن مکان مقدس است که آنها عشق و آرامش حقیقی را پیدا می کنند!  
درواقع این پیام پایانی فیلم برای مخاطب، مضمونش چنین است :        
شاید در این آشفته بازار آخرالزمان، تنها راه نجات بشریت بازگشت به آغوش پرامن و آرامش ادیان الهی باشد.

موخره -       
اما در پایان با اشاره به پیام فرعی و جانبی این فیلم، بحث را به پایان می بریم.  
پیامی که در لفافه به ما می گوید:
" ایهاالناس! سیاره ای که در آن زندگی می کنید فعلاً توسط عده ای دیوانه و روانی اداره می شود!"

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مکس دیوانه - Mad Max

مقدمه