مکس دیوانه - Mad Max

این مطلب در تواریخ:
دوشنبه 4 مرداد 1395
 / دوشنبه 1 شهریور 1395 / جمعه 2 مهر 1395 / جمعه 30 مهر 1395 / یکشنبه 30 آبان 1395  در وبلاگ مفقود شده apocalypsemovies.persianblog.ir منتشر گردیده بود!

فیلم  ششم            
نام فیلم:(FURY ROAD)MAD MAX/"مکس دیوانه_جاده خشم"/محصول سال 2015  استرالیا

نام کارگردان: جرج میلر (George Miller)         

نام بازیگران:    
Tom Hardy           در نقش  Max Rockatansky    (مکس راکاتانسکی)     
Charlize Theron    در نقش   Imperator Furiosa  (فرمانروا فیوریوسا)


پیش درآمدی بر نقد فیلم  MAD MAX- (فیلم ششم)       
شاید درخصوص برخی از فیلمهای آخرالزمانی یک توضیح مختصر بعنوان پیش نیاز لازم باشد تا درنهایت پیام اصلی فیلم برای مخاطب به سهولت قابل درک باشد.فیلم Mad Max نیز از جمله فیلمهائی است که ضرورتاً می بایست پیش از نقد و بررسی ،درخصوص آن توضیحاتی درحکم پیش درآمد بیان شود.

الگوهای کوانتمی تکرار شونده! -           
در مجموعه 3 جلدی پیش از رستاخیز صفحات 580 تا 598 و همچنین در کتاب کد فاینال صفحات35 تا 37 در خصوص موضوعی صحبت نمودیم با عنوان الگوهای کوانتمی تثبیت شده و تکرار شونده!
درواقع ادعا بر این پایه استوار بوده است که:   
"مشابهت های اجتناب ناپذیر و تکرار شگفت انگیز بسیاری از رخدادهای عالم کلاسیکی به نوعی ما را به یقین می رساند که احتمالاً نسخه مادر و الگوی اصلی این افعال و رویدادها در مکان و زمان دیگری(عالم ذر/جهان کوانتمی) تثبیت شده و درهمانجا نطفه آنها منعقد گردیده است!"
درمیان این الگوهای تثبیت شده مسلماً رویدادها و سلسله افعال منفی نیز وجود داشته که پیوسته مورد علاقه قوای اهریمنی و همچنین شخص ابلیس بوده است!...       
از جمله این الگوهای منفی( یا به اصطلاح این مقاله "بدالگوهای کوانتمی" )، که بسیار مشهور، معمول و متداول هستند، و در هر دوره تاریخی ردی از آنها به چشم می خورد، دو بدالگوی کوانتمی
"تمدن – شیطان" و "ماتریس رافائل" می باشند که توضیح کامل آنها در منابع فوق الذکر آمده است اما در اینجا نیز با ذکر دو مثال کوتاه، اختصاراً اشاره ای گذرا به آنها مینماییم؛

1. بدالگوی کوانتمی"تمدن - شیطان"_  (پیشبرد برنامه و کمک به پیشرفت پروژه برای نابودی آن)
تصور کنید که با رنج و زحمت فراوان یک کشتزار یا مزرعه یا باغ و یا غیره و غیره را پرورش داده و به ثمر رسانده اید اما پیش از آنکه از نتیجه زحمات خود استفاده نمایید و محصول خود را برداشت کنید یکی از کارگرانتان که یک عنصر دیوانه، مزاحم ،کینه توز، حسود و دشمن شماست به محصول حمله کرده یا به آن آفت می زند یا آنرا به آتش می کشد.اما نکته جالب اینجاست که همین عنصر خرابکار تا پیش از خسارت زدن به مزرعه و محصول شما، بیشتر از همه در آماده شدن محصول به شما کمک می کرده است!!!...      
اما چرا !!!؟     
بدین علت که از نظر آن عنصر کینه توز، اندوه شما در زمان از دست رفتن یک مزرعه و کشتزار آباد و پرمحصول بسیار بسیار بیشتر خواهد بود تا ناراحتی شما به علت از دست رفتن یک کشتزار کم محصول یا بی محصول!!!        
کسی که با شما دشمنی سخت و کینه ای پاک نشدنی دارد برای آزردن و شکنجه کردنتان شما را نمی کشد و یا حتی عقیم و نابارور نمی کند بلکه ابتداء به شما کمک می کند تا فرزندان بیشماری را بوجود بیاورید و سپس برای اینکه جگرتان را آتش بزند تمامی اولادتان را  جلوی چشمانتان نابود خواهد کرد! 

2. بدالگوی کوانتمی "ماتریس رافائل"_  (تخریب و ویرانی در لباس سازندگی و آبادانی)   
شما یک نفر را از دور می بینید که در لباس یک کشاورز زحمت کش و سختکوش و عنصری تلاشگر هرروز به دشتها و مراتع می رود و از بامدادان تا شامگاهان به شخم زدن زمین و کشت و زراعت مشغول است.حتی سختکوشی این کشاورز خستگی ناپذیر شما را به شگفتی وامیدارد آنچنان که هم در دل خود او را تشویق کرده و به او درود میفرستید و هم برای دیگران تعریف می کنید!     
اما یک روز برحسب اتفاق از نزدیکی این کشاورز عبور می کنید و در کمال تعجب می بینید که این کشاورز به ظاهر سختکوش و زحمتکش به جای کاشت بذر و دانه، مشغول کاشتن علف هرز و یا مین و ادوات انفجاری در زمین است!!!         

درحقیقت در سراسر تاریخ، نیروهای اهریمنی(یا همان ابلیس و همقطارانش) به شکل بسیار هوشمندانه و هشیارانه ای از الگوهای کوانتمی غلط(یا همان بدالگوهای کوانتمی) حفظ و حراست کرده و از شکست ساختار ماتریسی این الگوهای ناصحیح به شدت جلوگیری می نموده اند!    
ابلیس همواره از نابودی اساس این ساختارهای غلط  واهمه دارد چراکه با متلاشی شدن این بدالگوها، درب دکان او تخته شده و بازار او کساد و نهایتاً برچیده خواهد شد، برای همین ما در لایه های پنهان جریان حرکت جهانی مشاهده می کنیم که آن ملعون خبیث بازیرکی و موذی گری نه تنها سبب جلوگیری از شکست این ساختارهای غلط می گردد بلکه با ترفندهای متعدد به رشد و توسعه این بدالگوهای کوانتمی کمک می نماید!     
اما به نظر می رسد که درمیان تمامی بدالگوهای کوانتمی تثبیت شده، اصلی ترین و خطرناک ترین آنها همان بدالگوی"تمدن-شیطان" است که اساس عملکرد آن عبارت از چسبیدن(یا فیوز شدن) جامعه انسانی و جامعه شیطانی به یکدیگر است که اصطلاحاً به آن "ترکیب ابعاد" نیز گفته می شود. باید اضافه کرد که عامل اصلی تخریب و نابودی تمامی تمدنها درطول تاریخ همین بدالگوی کوانتمی بوده است! 

شکست ساختارهای ماتریسی یا تصحیح بدالگوهای کوانتمی -  
اما با عنایت به تمامی موارد فوق، جالب ترین نکته در مورد الگوهای کوانتمی(چه خوب و چه بد) اینست که بدانیم:          
مطابق با نص صریح آیات قرآن کریم، اینطور به نظر می رسد که علیرغم اقتدار کامل پروردگار و حاکمیت مطلق او برجامعه مخلوقات(علی الخصوص مخلوقات صاحب اختیار)، مادامیکه خود مخلوقات برای تغییر این الگوها پیش قدم نشوند خداوند تعالی هیچگونه مداخله ای در تغییر این الگوهای کوانتمی نخواهد نمود؛

                       "شکر نعمت، نعمتت افزون کند           کفر، نعمت از کفت بیرون کند "

سوره انفال – آیه 53 :    
 "...خدا نعمتی را که به قومی ارزانی داشته است دگرگون نمی سازد، مگر اینکه خود آن قوم دگرگون گردند... "                   
سوره رعد – آیه 11 :      
"...خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانیکه خود آن قوم حال خود را تغییر دهند..."         

چاله های کوچه حاج یوسف و قالبهای کارگاه حاج احمد ! -  
اجازه بدهید که با ذکر 2 مثال این قسمت از بحث را بیشتر توضیح دهیم:        
فرض کنید که منزل شخصی بنام "حاج یوسف چراغی" در خیابانی واقع شده است که چندین چاله بزرگ و کوچک بسیار خطرناک دارد. و روزی نیست که چاله ها و دست اندازهای کوچه حاج یوسف حادثه ایجاد نکند. حال اگر یک جوانمرد از اهالی محل پیدا شود و این چاله ها را به شکل اساسی پرکرده و درست نماید برای همیشه به این قائله خاتمه داده می شود و از صبح فردا دیگر کسی از اهالی آن محل شاهد حادثه نخواهد بود، اما اگر کسی اقدامی نکند، چاله های کوچه حاج یوسف تا صبح قیامت قربانی گرفته و برای عموم رهگذران همچون یک کابوس خواهد بود!                   
فرض کنید شخص دیگری بنام "حاج احمد ایروانی" یک کارگاه ریخته گری دارد. بعضی از قالب های کارگاه به مرور زمان فرسوده شده اند و یا اینکه اصلاً از روز نخست کج و معوج بوده اند. بدیهیست که هر فلز مذابی را داخل این قالب های معیوب بریزید، محصول تولید شده شکل همان قالب ناقص و معیوب را به خود می گیرد. اما اگر کسی احساس مسئولیت نموده و این قالبهای معیوب را شکسته و از خط تولید خارج نماید و به جای آن قالبهای جدید و سالم سفارش دهد، دیگر محصول معیوبی در کارگاه حاج احمد تولید نخواهد شد!      
در این 2 مثال که عنوان شد، "چاله های کوچه حاج یوسف" و "قالبهای معیوب کارگاه حاج احمد" درحکم همان "بدالگوهای کوانتمی" هستند. و پرواضح است مادامیکه آنها شناسائی نشده و اصلاح نگردند مرتباً عوارض و پیامدهای منفی خواهند داشت؛ 
یعنی به محض اینکه کسی بخواهد از داخل کوچه حاج یوسف عبور نماید باید منتظر حادثه بود و یا در هرنوبت تولید کارگاه حاج احمد باید انبوهی از محصولات معیوب را جمع آوری نمود!   
شما در مورد معضل کوچه حاج یوسف می بینید که فقط نام اشخاص هستند که عوض می شوند وگرنه حادثه هرروز اتفاق می افتد و همچنین در مورد معضل کارگاه حاج احمد نیز مشاهده می کنید که فقط نام فلزات است که تغییر می کند وگرنه محصول معیوب همیشه موجود است!  
اما همانگونه که در مقالات پیشین نیز عنوان کردم، در خصوص بدالگوی کوانتمی"تمدن - شیطان" این تکرار در تمام طول تاریخ مشاهده شده است و در این میان تنها این نامها بوده اند که تغییر یافته اند؛  "قوم نوح، قوم عاد، قوم لوط، قوم ثمود و الی آخر..."   
در واقع احادیث منسوب به حضرت علی و امام صادق علیهما السلام که نابودی دوسوم از جمعیت زمین(در روایت دیگری پنج بخش از هفت بخش جمعیت زمین) را در آخرالزمان و پیش از ظهور مهدیعلیه السلام ، پیش بینی می نماید برپایه همین الگوخوانی کوانتمی است، یعنی یک روال تکرار شونده در تمامی طول تاریخ بشریت!!!  
شما حتی درمورد اقوامی نظیر قوم نوح، قوم عاد و قوم لوط این نابودی تمدنها را به شکل تخریب و انهدام 100% می بینید، یعنی به جز تعداد انگشت شمار بازمانده، مابقی جامعه به کل از بین رفته است!
کسانیکه با حضرت نوح علیه السلام در کشتی نشستند به عبارتی 8 نفر(یا 80 نفر) از پاکان، صالحان و نیکان روزگار خود و همگی از مؤمنان حقیقی بوده اند پس طبیعتاً نسل منتشر شده از آنها می بایست خالص ترین انسانها می بودند. اما پس چرا این قصه باز تکرار شد!!!؟؟     
پس نتیجه می گیریم که درواقع در اکثر اوقات این قالب است که معیوب است، نه انسانها!     
بزرگواران! درقالب معیوب اگر طلا هم بریزید محصول معیوب تولید خواهد نمود.  
رهگذر کوچه حاج یوسف اگر امام جماعت محل باشد، اگر خیر مدرسه ساز باشد، اگر کودک معصوم و بیگناه باشد، اگر یک زن باردار باشد و اگر یک مست لایعقل هیچ تفاوتی نمی کند، حادثه رخ میدهد چون آن کوچه مستعد بروز حادثه است چراکه چاله های کوچه حاج یوسف طبیعت کارشان رقم زدن حادثه است!
پس به طورکلی باید گفت که ساختارهای غلط یا بدالگوهای کوانتمی باید شناسائی شده و اصلاح گردند تا روال اصلی کار و جریان حرکت جهانی به شکل اساسی اصلاح گردد وگرنه اگر خدایتعالی 14 میلیارد سال دیگر هم به عمر کیهان اضافه کند و به جای این آدمیان خطاکار و جفاکار یک گروه از حوریان و پریان و ملائکه آفتاب مهتاب ندیده را به روی زمین مستقر نماید، بازهم آش همان است و کاسه همان!
اما چگونه می بایست این ساختارهای غلط ماتریسی را درهم شکسته و این "بدالگوهای کوانتمی" را اصلاح نمود!؟      

 
                            " إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ "    

  
احتمالاً کمترین مرتبه ای را که می توان برای خلاصی از شر این بدالگوهای کوانتمی متصور شد همانا آگاهی پیدا کردن درمورد این ساختارهای غلط و حصول یقین و باور نسبت به وجود آنهاست!  و مرتبه بعدی آگاه نمودن همگان از وجود چنین معضل عظیم و پیچیده ای می باشد. و نهایتاً چنانچه امکان تغییر این بدالگوها توسط خود افراد و جامعه وجود نداشته باشد باید امر اصلاح آنها را به خداوندتعالی واگذار نمود چراکه ملکوت و باطن همه امور در اختیار اوست و اگر به مصلحت و تدبیر حکیمانه خود تغییراتی را در مواضع ناصحیح اعمال نماید بلادرنگ تمامی این بدالگوهای کوانتمی تغییر یافته و اصلاح خواهند شد!
                
" إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ"     
"چون بخواهد چیزی را بیافریند فرمانش جز این نیست که تنها می گوید؛موجود شو! پس پاک و منزه است آن خدائی که ملکوت هرچیزی به دست اوست و همه به سوی او بازگردانیده می شوید."

اکثر پیامبران الهی که قوم خود را هدایت ناپذیر یافتند(همانند قوم نوح و قوم لوط) در آخرین مرحله قوم گنهکار و اصلاح ناپذیر خود را نفرین نمودند اما اگر آنها به جای نفرین قوم خود، از خداوندتعالی جدائی و انفکاک شیاطین را از جامعه خود تقاضا نموده بودند، شاید این بدالگوی کوانتمی "تمدن-شیطان" در مورد اقوامشان اصلاح شده بود. مطابق نص صریح قرآن تنها قومی که پیامبرش موفق می شود آنها را از گزند این بدالگوی کوانتمی حفظ نماید قوم حضرت یونس بوده اند و آنها تنها قومی بودند که عاقبت امرشان به جای نابودی و انهدام، ختم به خیر گردید!     
      
سوره یونس – آیه 98 :
چرا مردم هیچ قریه ای به هنگامیکه ایمانشان سودشان می داد ایمان نیاوردند،مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند عذاب ذلت و خواری در دنیا را از آنان برداشتیم و تا هنگامیکه اجلشان فرارسید از زندگی برخوردارشان کردیم! 

آثار شکست ساختار ماتریسی-
همواره یک کنجکاوی و سوال اینجا وجود دارد به این ترتیب که:
" آیا هم اینک تغییری در ساختارهای ماتریسی مشاهده می گردد و آیا این بدالگوهای کوانتمی منسوخ شده اند!!؟ "         
در حدود یکماه قبل در قاره اروپا و از سری مسابقات فوتبال، تورنمنتی برگزار شد که به یورو 2016 موسوم بود(پانزدهمین دوره جام ملتهای اروپا)!
اما از سوی دانشمندان علوم ماوراء، غضب شدگان بنی اسرائیل و اصحاب الشیاطین یک آزمایش بسیار عظیم همگام با انجام این مسابقات در شرف انجام بود!!!     
در سری مسابقات فوتبال(و یا شاید هر ورزش دیگری) به تدریج و در طول زمان برخی رویدادهای نادر شکل می گیرد که پس از مدتی به یک ساختار مبدل گشته و در قلمرو خودش بعنوان یک "شبه سنت" شناخته می شود؛              
مثل این موضوع که می گویند تیم ملی فوتبال برزیل در استادیوم "ماراکانا" هرگز نمی بازد!     
یا اینکه تیم ملی فوتبال مکزیک در استادیوم "آزتک" هرگز بازی را به حریفش واگذار نمی کند!  
و یا اینکه هرگاه جام جهانی فوتبال در قاره اروپا برگزار شود، (به استثناء 1-) قهرمان یک تیم اروپائی است و هرگاه جام جهانی فوتبال در قاره آمریکا برگزار شود (بازهم به استثناء منفی یک) قهرمان یک تیم آمریکائی است! 
اما نکته جالب اینجاست که علت حقیقی پدید آمدن چنین وقایع و رویدادهای فوتبالی که تبدیل به سنت می گردند، متاثر از یک ساختار یا الگوی کوانتمی تثبیت شده است!...     
درواقع این "رویدادهای فوتبالی سنت شده" اثرظاهری همان "فعالیتهای تکرارشونده کوانتمی" است، که درجهان کلاسیکی و در میدان مسابقات فوتبال بدین شکل متجلی شده و نمود پیدا می کنند!
اما 4 سنت بسیار مهم و شگفت انگیز (که تا پیش از مسابقات یورو 2016) در مسابقات بین المللی فوتبال وجود داشت از این قرار بود: 
1. در تمامی تورنمنت های مهم بین المللی(نظیر جام جهانی و جام ملت ها) همواره تیم فوتبال ایتالیا تیم فوتبال آلمان را شکست می داد حتی اگر در زمان مواجهه این دو، تیم آلمان در بهترین فرمت و تیم ایتالیا در بدترین شکل خود قرارمی داشت!
2. در تمامی تورنمت های مهم بین المللی همواره تیم فوتبال آلمان، تیم فوتبال فرانسه را شکست می داد!   
3. در تمامی تورنمت های مهم بین المللی همواره تیم فوتبال فرانسه، تیم فوتبال پرتغال را شکست می داد!  
4. کشور فرانسه هرگاه میزبان یک تورنمنت مهم بین المللی(نظیر جام جهانی و جام ملتهای اروپا) بوده است، فاتح آن تورنمنت نیز خودش بوده است!        
اما اصحاب الشیاطین، غضب شدگان و دانشمندان منحرف یهود و همچنین پیشتازان علوم ماوراء پس از آنکه قضا و قدر (و یا شاید هم مداخلات مرئی و نامرئی خودشان) روند مسابقات را به سمتی کشاند که "ایتالیا با آلمان" ، "آلمان با فرانسه" و "فرانسه با پرتغال" روبرو شوند، خود به کنار رفته و درگوشه ای منتظرشدند تا از آن پس تا به انتهای مسابقات، آزمونی طبیعی را به نظاره بنشینند!
آنها از فرط شادی سر از پا نمی شناختند چرا که یک بار دیگر فرصتی مغتنم دست داده بود تا آنها به شکلی کاملاً طبیعی آزمایشی را نظاره گر باشند تا به آنها نشان دهد که آیا اساس ساختارها هنوز پایدارند یا اینکه شکست ساختارها آغاز شده است!     
اما در کمال شگفتی نتایجی بسیار عجیب و خارق عادت از خروجی محفل آزمایش یورو 2016 بیرون آمد که آزمون کنندگان را در بهت و حیرت مطلق فروبرد:        
ابتداء ایتالیا از آلمان شکست خورد...  
سپس آلمان از فرانسه شکست خورد...       
و نهایتاً نیز فرانسه از پرتغال شکست خورد...  
ضمن اینکه برای نخستین بار فرانسه در کسوت میزبان، فاتح مسابقات نبود!!!! 
اما آنچه که بسیار اهمیت داشت این نکته بود:
این نتایج می توانست نشان دهنده این باشد که _ انشاالله تعالی و با حمدوسپاس بی نهایت حضرت حقتعالی _  احتمالاً شکست ساختارهای ماتریسی و برخی الگوهای کوانتمی تثبیت شده، به شکل زنجیره وار آغاز شده است. که این به منزله خبری بسیار خوب برای حق پویان و خبری مضطرب کننده برای باطلگرایان و بداندیشان است!  
نتیجه شوکه کننده این آزمون برای اصحاب الشیاطین آنچنان کوبنده و غیرقابل باور بود که عصیان زده شده و از شدت خشم شهر "نیس" را منفجر کردند!

سه معضل اساسی جهان کلاسیکی با عنوان؛   
"عریانی" / "فساد یهود" / "متابعت معکوس" / نیز در زمره "بدالگوهای کوانتمی" هستند! -        
مسئله "عریانی" و مسئله "فساد بنی اسرائیل" که در قرآن نیز به آنها اشاره شده و همچنین مسئله "متابعت معکوس" از بدالگوهای کوانتمی هستند که دراینجا به توضیح آنها می پردازیم: 

الف.عریانی -     
عریانی احتمالاً یک بدالگوی کوانتمی بوده که اثر کلاسیکی آن همان معضل بی حجابی و برهنگی است. به همین منظور و برای اصلاح این بدالگو، خداوند تعالی حجاب را به نوع آدمی پیشنهاد کرده و سپس تاکید می فرماید که کسی هست که تلاش خواهد کرد تا این بدالگوی تصحیح شده را به وضعیت سابقش بازگرداند!        

سوره اعراف - آیات 26 و 27 :  
ای فرزندان آدم برای شما جامه ای فرستادیم تا شرمگاهتان را بپوشد و نیز جامه زینت و جامه پرهیزگاری از هرجامه ای بهتر است و این یکی از آیات خداست، باشد که پند گیرند. 
ای فرزندان آدم شیطان شما را نفریبد همچنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند تا لباس از تنشان کند تا شرمگاهشان را به ایشان بنماید.  
     
ما هم اکنون و در ساختار کلاسیکی به وضوح می بینیم که شیطان در راستای احیای همان بدالگوی کوانتمی، انسان قرن بیستم را عریان و برهنه کرده است آنهم با سردادن شعار آزادی، تابوشکنی، تمدن، تجدد و و و....!
پس به روشنی می بینیم که موضوع برهنه کردن آدمعلیه السلام و اولادش تکرار یک بدالگوی کوانتمی است که ابلیس در بهشت آنرا به انجام رسانده و هم در تمام طول تاریخ _ازجمله آخرالزمان_ نیز آنرا همچنان انجام می دهد!   

ب.فساد اسرائیلی -       
فساد قوم بنی اسرائیل نیز احتمالاً یکی دیگر از بدالگوهای کوانتمی است که چگونگی رخداد آن یکی از عجایب است:         
بدالگوی فساداسرائیلی در جهان کوانتمی( یا عالم ذر) به شکل 2 بار پیاپی صورت گرفته است بنابرین در وضعیت کلاسیکی و درهرمقطعی از تاریخ که قوم بنی اسرائیل بخواهد اقدام به فساد و مفسده بنماید، در 2 نوبت پیاپی آنرا به انجام می رساند!

سوره بنی اسرائیل – آیه 4:   
و بنی اسرائیل را در آن کتاب خبر دادیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد و نیز سرکشی خواهید نمود سرکشی کردنی بزرگ!    

در برخی از روایات درباره این آیه گفته شده است که منظور از "دو بارفساد بنی اسرائیل و گردنکشی بزرگ آنها"، کشتن 2 پیامبر بزرگ الهی حضرت زکریا و حضرت یحیی علیهماالسلام است و نیز اقدام به قتل حضرت عیسی بن مریم علیه السلام!       
اما عالم ربانی آیت الله "محمدرضا طبسی نجفی قدس سره" در کتاب "شیعه و رجعت" صفحه 112 و از آنجا به نقل از کتاب "مختصر البصائر" صفحه 48، از قول امام صادق علیه السلام درباره این آیه چنین می نویسد:  
مقصود از "دو بار در زمین فساد خواهید کرد" کشتن علی ابن ابی طالب و مسموم ساختن امام حسن علیهماالسلام و مقصود از "سرکشی خواهید نمود سرکشی کردنی بزرگ" کشتن امام حسین علیه السلام است!
و اما نهایتاً و از همه عجیب تر اینکه ما حتی در دوره معاصر نیز می بینیم که یهودیان چه نقش اساسی در برپاسازی 2 جنگ پیاپی اول و دوم جهانی و همچنین انتشار ویروس مرگبار "آنفلوانزای اسپانیائی" در ابتدای قرن بیستم داشتند، کمپلکسی از فتنه که در آن مقطع زمانی درطی ربع قرن(25سال) درحدود 200 میلیون قربانی از جامعه 2 میلیارد نفری انسانها گرفت. که شاید بتوان این جنایت پنهان و عظیم قوم یهود را تعبیر و تاویل آخرالزمانی آیه 4 سوره بنی اسرائیل قلمداد نمودوالله العالم !!!

ج.متابعت معکوس -        
و اما بنیاد و شالوده الگوی متابعت معکوس عبارت است از پیروی و متابعت :    
"امام از ماموم" /
       
"پیشوا از پیرو" /        
"ولی از متولی" /       
و از همه مهمتر "مرد از زن"!   
داستان آدم علیه السلام و رانده شدنش از بهشت –    
(با استناد به برخی مطالب کتاب"جایگاه شیطان"نوشته "سید محمد میرسلطانی")        
"زمانیکه شیطان در مرتبه نخست نتوانست آدم را بفریبد مجدداً با کمک مار و طاووس به بهشت داخل شد، اما این بار از داخل دهان مار، شروع کرد با آدم علیه السلام صحبت کردن و آدم علیه السلام نیز تصور کرد که سخنگو مار است!...          
او به آدم علیه السلام گفت:        
ای آدم! چون خدا نمی‌خواهد که شما برای همیشه در بهشت بمانید، دستور داده که از میوه درخت ممنوعه نخورید!...
و خدا با این دستوری که به شما داده، قصد خیری در مورد شما نداشته است چرا که هرکس از میوه این درخت بخورد جاوید می‌ماند،پس از آن درخت بخورید تا جاوید بمانید!!!


اما آدم علیه السلام جواب داد:      
ای مار! این حرفهائی که تو می‌زنی، چقدر شبیه به سخنان شیطان است!؟  
چه طور خدا که "ارحم الراحمین" و "اصدق الصادقین" است، وقتی می‌گوید از این درخت نخورید برایتان ضرر دارد،قصد خیانت به ما را داشته!؟؟؟      
(ابلیس هنگامیکه از فریفتن "مرد" عاجز و ناتوان شود، برای غلبه یافتن بر او به سراغ "مکر زن" می رود. شاید از همین روست که در قرآن مکر ابلیس "مکرضعیف" خطاب شده و مکر زن "مکرقوی" چراکه ابلیس خود به تنهائی حریف آدم نشد تا او را مجاب به خوردن میوه درخت ممنوعه نماید اما زن او موفق شد. والله العالم)  
شیطان هر چه وسوسه کرد، آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود و زمانیکه دید حریف آدم نمی شود از او مأیوس شده و به سراغ همسرش حوّا سلام الله علیها رفت. ابلیس به حوا سلام الله علیها گفت:      
ای حوّا! آیا می‌دانی که خداوند خوردن میوه آن درختی راکه برای شما حرام کرده بود، اکنون برایتان حلال کرده؟          
چون خداوند دید که اطاعت و عبادات شما بسیار نیکو بوده است میوه این درخت ممنوعه را برای شما حلال کرد! اما راز بزرگی هست که من فقط به تو می گویم و آن راز این است که هرکس از شما دو نفر از میوه این درخت زودتر بخورد بر آن دیگری تسلط خواهد یافت بنابراین اگر تو جلوتر از آدم از آن بخوری بر او مسلط خواهی شد و او مطیع اوامر و دستورات تو می‌شود و مجبور است که از تو اطاعت کند!        
حوّا سلام الله علیها  چون از ابتدای آفرینش و انتقال به بهشت تحت مراقبت و مواظبت حضرت آدم علیه السلام بود(که علت آنرا با مثالی برای شما شرح خواهم داد)، ناگهان وسوسه شد که با خوردن میوه درخت ممنوعه روال کار را تغییر داده و از آن پس او بر آدم مواظبت و مراقبت کرده و بر او سلطه یابد!  پس به مار (یا همان شیطان) گفت که :        
من هم اکنون امتحان می‌کنم و سپس به سوی درخت رفت. وقتی ملائکه و نگهبانان درخت خواستند او را از نزدیک شدن به آن درخت منع کنند،خداوند به آنان خطاب کرد که :     
اولاً شما کسی را که  عقل ندارد منع کنید،نه کسی را که به او عقل دادم و آن حجت است بر او. و ثانیاً آن کسی که به قول آفریننده خویش اعتماد ندارد و سخن دیگران را بر امر خدای خود ارجح میشمارد بگذارید تا در مسیری که خود برمی گزیند حرکت کند و به او اصرار نکنید و مانعش نشوید چراکه اطاعتش مستحق ثواب و مخالفتش مستوجب عذاب است!   
بنابراین ملائکه و نگهبانان درخت نیز او را آزاد گذاشتند و حوّا هم به درخت نزدیک شد و چون آنها مانعش نشدند یقین کرد که واقعاً خوردن از میوه آن درخت حلال شده و ایرادی در کار نیست پس مقداری از میوه درخت خورد و طوری هم نشد(به این دلیل که عقوبت گناه ازلی _ یعنی خوردن میوه ممنوعه_ زمانی قطعی و واجب می شد که زن و مرد هردو از میوه خورده باشند!)
حوا وقتی دید که با خوردن میوه ممنوعه اتفاقی نیفتاد، بلافاصله به نزد همسر خود رفت و به او گفت:
ای آدم! مار درست می گفت و خوردن میوه آن درخت برما حلال شده است من نزدیک آن رفتم، ملائکه هم مانعم نشدند و مقداری نیز از آن خوردم و می‌بینی که طوری نشدم! 
آدم علیه السلام نیز در متابعت از زن _متابعت معکوس_ به همراه همسرش براه افتاد و به نزدیک درخت رفتند و هردو از آن میوه خوردند و در زمره خاسرین درآمده و از بهشت رانده شدند..."
  

سوره اعراف - آیات 20 تا 22:   
پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا شرمگاهشان را که از آنها پوشیده بود در نظرشان آشکار نماید. و به آنها گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع کرد تا مبادا از فرشتگان یا جاویدانان شوید. و برایشان سوگند خورد که نیکخواه شمایم. و شیطان آن دو را بفریفت و به پستی افکند چون از آن درخت خوردند شرمگاههایشان آشکار شد و به پوشیدن خویش از برگهای بهشت پرداختند...


اما یکی از سوالات اصلی این بحث ما دراینجاست؛     
چرا در سرزمین بهشت، حواسلام الله علیها می بایست تحت کفالت آدمعلیه السلام بوده و توسط او مراقبت و مواظبت گردد!؟          
(به این الگو اصطلاحاً اصل "متابعت منطقی" گفته می شود؛ یعنی پیروی زن از مرد)  
اجازه بدهید که با بیان یک مثال این موضوع را برای شما شرح دهم:   
اگر شما برای صعود به قلل مرتفع(مثلاً اورست) عازم منطقه هیمالیا شوید هیئات کوهنوردی برای کمک به شما افرادی موسوم به "شرپا" و "سردار" را در اختیارتان می گذارند...شرپاها و سردارها از آنجائیکه بومی هستند و با جغرافیای منطقه به خوبی آشنائی دارند و همچنین متاثر از پرورش در شرایط محیطی دارای قدرت و تجربه بسیار بیشتری از کوهنوردان تازه وارد هستند، به کوهنوردان در حمل بار و راهنمائی تا قله کمک می کنند...بحث متابعت یک کوهنورد از شرپا و سردار یک التزام است چراکه آن راهنمایان بومی و محلی بواسطه شرایط تقدم سکنا در منطقه هیمالیا، نسبت به تازه واردان از تجاربی برخوردارند که هیچکسی به غیر از آنها از آن برخوردار نیست.
شما اگر در میان تراژدیهای رخ داده در منطقه هیمالیا پرس و جو کنید می بینید که بسیاری از این حوادث بواسطه عدم توجه کوهنورد تازه کار به راهنمائی ها و هشدارهای راهنمایان محلی بوده است.
این مثال را برای شما آوردم تا بگویم لزوم سرپرستی و کفالت آدم برحوا (و کلاً مرد بر زن) نیز به همین دلیل است و بحث متابعت ازلی حواسلام الله علیها از آدم علیه السلام  در باغ بهشت یک التزام بوده و نه فقط یک احتیاج، چرا که حوا میهمانی تازه وارد بود اما آدم در مقابل خیلی پیش از او در بهشت ساکن شده بود و تجربه و آشنائی بسیاری با شرایط منطقه داشت. اما شاید "حوا" نیز درپی کسب استقلال از "آدم" فریب ابلیس را خورد که به او وعده کرد که اولویت در خوردن میوه درخت ممنوع سبب برتری و ارشدیت خواهد شد!!!
و ما در این روایت به وضوح می بینیم که زن براثر همین تخطی(عدم هماهنگی و مشورت با همسرش -  و اعتماد به قول ابلیس از یک سو و همچنین وسوسه تسلط بر مرد از دیگر سو) فریب ابلیس را خورده و بدین ترتیب روند جریان و "الگوی متابعت منطقی" را معکوس می نماید!
عالیجنابان، عزیزان، سروران، بزرگواران! چه قبول کنید و چه نه، باید بدانید که این یک فعل بسته شده و یک اصل کوانتمی تثبیت شده است و مادامیکه ابلیس زنده است اصلی ترین، کلیدی ترین، بنیادی ترین و قویترین مکر او برای گمراهی خلق ثابت نگه داشتن همین بد الگوی کوانتمی و جلوگیری از شکسته شدن ساختار آن است برای همین ابلیس تمام زندگی و داشته هایش را فدا می کند تا این سنگر فتح نشود و بدالگوی کوانتمی "متابعت معکوس" همچنان پایدار بماند!    
ما اثروضعی این موضوع(بدالگوی کوانتمی متابعت معکوس) را امروزه در اکثر نقاط جهان می بینیم که البته بازهم غرب خبیث(آمریکا و اروپا) جلودار است و در بال و پر دادن به آن پیشگام!     
زن آخرالزمانی امروزه هرکاری را که بخواهد می کند و اگر کوچکترین اعتراضی هم بشود که؛   
"ای آقایان و ای بزرگواران! بسیاری از این رفتار و کردار رایج روز برای بانوان قبیح است و دون شأن و درتقابل با حیای ذاتی آنها می باشد!"  
آنها برروی سرت می ریزند و دنیا را برسرت خراب می کنند که تو مخالف حقوق مدنی زنان هستی، تو یک زن ستیزی، تو متحجری، تو میخواهی زنان را زنده به گور کنی و الی آخر...
امروزه در این وادی آخرالزمان متاثر از همان خطای ازلی(متابعت معکوس) بسیاری از مردان خوار و ذلیل شده اند.         
مردانی را می شناختم که با مهریه های سنگین و با تحمل چه دردسرها و مکافاتی به سنت حسنه ازدواج گردن می نهادند تا از گناه به دور باشند اما تازه اول بدبختیشان بود چراکه برای ایمن شدن از همان یک گناه، در جلب موافقت همسرانشان برای یک تمکین ساده که از اصول زناشوئی است،به چه خفتی که دچار نمی گشتند و به انجام چه گناهانی که وادار نمی شدند!!!         
امروزه نه تنها مردان برده زنان شده اند بلکه اندک اندک می رود تا جایگاه آنها نیز با یکدیگر عوض شود. به گمانم اگر مردان می توانستند زایمان کنند، هم اینک تعویض جایگاه زن و مرد به شکل کامل صورت گرفته بود!!!   
پس باتوجه به توضیحات مبسوط فوق الذکر کاملاً بدیهیست که ابلیس و یاورانش سخت در تلاش باشند تا این ساختار غلط همچنان پایدار بماند و دچار تزلزل نشود، چراکه آنها خود به خوبی می دانند که شکست این ساختار و تغییر"بدالگوی متابعت معکوس" به "الگوی متابعت منطقی"، شیرازه و طومار کار آنها را از پایه و اساس درهم خواهد پیچید.
بنابراین در راستای حفظ و حراست از همین "بدالگوی غیرمنطقی" ما مشاهده می کنیم که ساختار فیمنیستی و ناپیدای اکثر فیلمهای آخرالزمانی هالیوود همواره سعی دارند تا دو نکته انحرافی را به مخاطبین خود القاء نمایند:
1."زن آزاری در ذات طبیعت است و زن از روز ازل به شکلی نامتعارف مورد ظلم، ستم و بی عدالتی قرارگرفته است!!!"                   
2."و در نهایت نیز این زن قصه است که پیروز میدان است!"
برای همین هرگز عجیب نیست اگر در این فیلم شما می بینید که "مکس راکاتانسکی" که عامل اصلی نابودی "ایمورتون جو" و یارانش می باشد در انتهای کار دخترخوانده او "فیوریوسا" را بر سریر قدرت می نشاند. و این دقیقاً همان اثر سمی و شیطانی ترویج دیدگاهی است که ما در این مقاله از آن با عنوان "بدالگوی متابعت معکوس" یاد کرده ایم!       
ابلیس و پیروانش به منظور حفظ و بقای خود هم که شده پشت زن سنگر گرفته و از اصلاح این "بدالگوی کوانتمی" ممانعت و جلوگیری به عمل می آورند! 
آنها به زن به شکلی نامتعارف بها می دهند و با سوء استفاده از او سعی بر این دارند تا با مظلوم نشان دادنش و نمایش او بعنوان تنها بازمانده این میدان، پرچم رهبری را به دست وی بسپارند!
اما ما باید بدانیم مادامیکه این اشتباه اصلی و این"بدالگوی ازلی" تصحیح نگردد و این ماتریس فیمنیستی درهم کوبیده نشود،آش همین آش است و کاسه همین کاسه!

کلام پایانی -     
در قرآن کریم همانگونه که از زن نافرمان، خائن و مورد نارضایتی حضرت حقتعالی(زن نوح و زن لوط) انتقاد شده، در مقابل آن نیز از زن فرمانبردار، وفادار، پاکیزه و مورد رضایت خدایتعالی(آسیه همسرفرعون و حضرت مریم سلام الله علیه) سخن به میان آمده و درواقع به ذکر احوال ایشان به نوعی از آنها قدردانی شده است!         
شخصیت گرامی حضرت پیامبر اسلام صلوات الله علیه در موسوم بیماری و زمان وفات، یاران و پیروانشان را نسبت به زنان و رفتار با ایشان بسیار سفارش نمودند.شاید هیچ پیامبری چون رسول گرامی اسلام حضرت محمدمصطفی صلی الله و علیه و آله در طول عمر مبارکشان اینقدر نسبت به احوال زنان نگران نبوده و با جماعت نسوان اینچنین دلسوز و خوشرفتار نبودند. 
اینجانب نیز هرگز ظلمی را که در طول تاریخ از سوی برخی نامردمان در حق زنان صورت گرفته نفی نمی کنم و منکر نیستم.
فارغ از هرگونه تعصبی باید گفت که در جای جای تاریخ اثر جور و جفائی که در حق زن صورت گرفته به روشنی پیداست!...
راه دور نرویم! در همین مملکت خودمان تا یک قرن پیش، زن در ذلت و خواری بود و از چشم جامعه غالباً به عنوان عامل روفت و روب، شستشو، پخت و پز و بچه زا دیده می شد و معمولاً بخشی از جامعه درنظر گرفته نمی شد در حالیکه غیور ترین مردان همین سرزمین در دامان همین زنان پرورش یافته بودند!!        
فی الواقع باید گفت که در گذشته ای نه چندان دور، زن در این آبادی صاحب هیچ حق و حقوقی نبود و توگوئی که برای مرد، زن و کنیز و ندیمه یکسان بود!                                     
و شاید به سبب همین رفتار سختگیرانه و فشار بیش از حد برجامعه نسوان، زمانیکه به فتنه شیطان، حکام زمان در دفاع از حقوق زنان او را از سراپرده ها بیرون کشیدند، وی از آنسوی بام سقوط کرد!    
گوئی قانونی نانوشته آنجا وجود دارد که همواره به ما یادآور می شود؛
                                      " فنر هرآنقدر که بیشتر فشرده شود، رفلکس آن شدیدتر خواهد بود! "



MAD MAX.Fury Road
      
پیام اصلی این فیلم که شعاری فیمنیستی است، به شما می گوید؛
" در دنیای نوین و پس از نابودی ابلیس، 
زن، جانشین و میراث دار او خواهد بود! "



در این فیلم؛ 
"ایمورتون جو" در حکم شیطان است
"مکس راکاتانسکی" درحکم عنصرآخرالزمانی است
"دژ و بازماندگان سرزمین برهوت" در حکم جامعه جهانی است



 مقدمه – 
" زن فرمانروای آینده زمین! "     
در یک نگاه سریع و گذرا، باید گفت که برداشت کلی از این فیلم همانند دو روی یک سکه است!        
روی اول؛       
روی اول این برداشت به بیننده اینگونه القاء می کند که زن موجودی اسیر درچنگال ابلیس بوده است و ابلیس در راه رسیدن به مقاصد شوم و پلید خود در دنیا از او سوءاستفاده نموده است!      
بنابرین به تلافی این جفا و این ظلمی که از سوی ابلیس در حق او صورت گرفته است، فرمانروائی دنیای نوین و میراث داری ابلیس درحکم کمترین جزیه پرداختی به اوست!            
روی دوم؛       
اما یک روی دیگر این برداشت به شما این واقعیت را می گوید که ابلیس چون به واسطه زن بر مرد غلبه یافت، پس این میراث داری پیشکش و هدیه ایست از سوی او برای زن!   
ابلیس خطاب به زن گفت:      
"برای تکریم و بزرگداشت تو که در راه رسیدن به اهدافم کمک بزرگی به من نمودی من نیز در مقابل فنون و تکنیکهای بیشماری را به تو آموزش می دهم تا بدانی که چگونه باید بر مردان غلبه یافته و بر ایشان سوار شوید و همچون اسب باری از آنها کار بکشید و در هرسوئی که بخواهید آنها را به دنبال خود رهسپار کنید و در نهایت نیز پس از دولت شیاطین چگونه جانشینان و فرمانروایان زمین شوید!!!"

خلاصه داستان -     
در برهوتی بجای مانده از یک جنگ هسته ای، شخصیتی بنام ایمورتون جو(که نماد ابلیس است) با تسلط بر منابع آب و در اختیار گرفتن این اصلی ترین عامل حیات بشر، بر بازماندگان فرمانروائی می کند.   
اما دخترخوانده او فیوریوسا _که نمادی از غرب و علی الخصوص ایالات متحده آمریکاست_ و تربیت شده مکتب ایمورتون جو می باشد، در اعتراض به پدر خوانده خود و درتقابل با او، از فرمان وی سرپیچی کرده و به همراه زنان وی از دستش می گریزد!...
فیوریوسا در حین فرار از دست ایمورتون جو و یارانش با شخصیتی بنام مکس راکاتانسکی(عنصر آخرالزمانی) آشنا می شود و با کمک او بر ایمورتون جو غلبه یافته و جانشین او می شود!   

برداشت اول – معرفی ماکسیمیلیان راکاتانسکی(مکس دیوانه)     
آنگونه که از دیالوگ ابتدای فیلم برمی آید و "مکس" ضمن آن خودش را معرفی می کند، مشخص می گردد که شخصیت او یک "پیشگیری کننده یا بازدارنده - Priventor" است!        
درواقع مکس راکاتانسکی آنگونه که خودش اقرار می کند یک پلیس جاده ای بوده است؛       
اسم من مکس است...        
دنیای من آتش و خون است...
روزگاری من یک پلیس بودم، یک جنگجوی جاده ای، و در جستجوی هدفی نیک...      
اما در همین سکانس آغازین که درحقیقت نمادی است از مکالمه بین
Devil و  Antidevilپس از بازخیزش، "ضدابلیس" از "ابلیس" می پرسد: 
 چرا به مردم آسیب می رسونی!؟     
"ابلیس" پاسخ می دهد:       
به خاطر نفت ای احمق، جنگ نفت! ما برای بنزین آدم می کشیم، آب که جای خود داره! درواقع آب دنیا که تموم بشه جنگ آب شروع میشه!!        
خب در ابتدای همین فیلم و درسکانس آغازین مشاهده می کنیم که کارگردان مسئله جنگ آب را بی پرده به میان کشیده است و با توجه به شرایط وخیم زمین در حرکتی سریع و سراسری به سمت برهوت و خشکسالی، احتمال بحران آب را در آینده ای نزدیک قریب الوقوع دانسته و به مخاطب هشدار می دهد!     

برداشت دوم –  اوهام مکس و استمداد طلبان     
در همین سکانس های آغازین فیلم و همچنین یکی دو سکانس دیگر در میانه فیلم می بینیم که مکس در ذهن آشفته خود اشخاصی را می بیند که از او درخواست کمک می نمایند که شاخص آنها یک دختر کودکسال است که به کرات تصویر او در ذهن مکس نقش می بندد!
این استمدادطلبان که مرتباً در ذهن مکس حاضر شده و از او درخواست کمک می نمایند درواقع شبیه به قربانیانی هستند که گوئی درمکانی اسیر شده و یا اینکه طی یک تراژدی کشته شده اند!   برخی از این ارواح سرگردان مکس را مقصر قلمداد می کنند و به او می گویند که تو باعث شدی ما بمیریم، تو قول داده بودی کمکمون کنی!!!      
در ارتباط با این سکانس، سابقاً و در هنگام نقد فیلمهای پیشین نیز توضیحاتی داده شده بود. در برخی از این فیلمها سعی شده است تا به نوعی شخصیت عنصرآخرالزمانی(Antidevil) را، شخصیتی منفور و یا دستکم شخصیتی نه چندان موجه جلوه داده و گذشته او را نیز گذشته ای تاریک معرفی نمایند!     
درواقع از دیدگاه برخی از این فیلمها،
Antidevil که هم اینک برعلیه ابلیس قیام کرده است انسانیست با سابقه ای ناپاک و آلوده!...
به سابقه شخصیت
Antidevil (عنصرآخرالزمانی)در برخی از این فیلمها توجه کنید:      
"بیل مارکس" در فیلم
NONSTOP، یک همسر و پدر بی مسئولیت و دائم الخمر!         
"جیک لانرگان" در فیلم
Alien&Cowboys ، یک قاتل و راهزن هرزه باز!   
"والتر گاربر" در فیلم
Pelham 123، یک مفسد مالی و رشوه گیر!        
"کورتیس اورت" در فیلم
Snowpiercer، یک کودک کش و آدمخوار!       
"جان ویک" در فیلم 
John Wick، یک قاتل و آدمکش حرفه ای!                     
اما در خصوص آنچه که در این فیلم به شخصیت آخرالزمانی نسبت داده شده و او را در مقابل کشته شدن و نابودی بشریت، گنهکار میداند باید گفت که درواقع این تخصص ویژه ابلیس ملعون است که حریفش را اصطلاحاً 2 راهه می کند!... 
آن ملعون همواره یک فتنه اعظم برپا می کند و سپس آخرالزمانی را برای خاموش کردن آن به چالش می طلبد، حال اگر "آخرالزمانی" مداخله نکند و سکوت اختیار نماید وی را متهم می کند که عدم مداخله و سکوت او سبب نابودی و کشتار انسانها شده!!!
اما اگر "آخرالزمانی" برای خاموش نمودن فتنه مداخله نماید، چنانچه براثر مداخله او اتفاقی برای جامعه رخ دهد و خونی از بینی کسی جاری شود، بازهم ابلیس ملعون وی را متهم می کند که تو برای نجات انسانها آمده بودی اما دخالت تو عوض اینکه باعث نجات انسانها بشود سبب نابودی آنها شد!!!       
نمونه بارز این موضوع را ما در جریان انقلاب اسلامی ایران بارها و بارها شاهد بوده ایم، از جمله بزرگترین آنها اینست که برخی دیدگاهها مسئولیت خون کشتگان جنگ و انقلاب و منازعات و سایر درگیریها را متوجه حضرت امام(ره) می دانند!  
و نمونه کوچکتر آن نیز مداخله دکتر چمران در مسئله اردوگاه های صبرا و شتیلا و همچنین مسئله محاصره شهر پاوه در اوائل انقلاب اسلامی است، که بازهم دراینجا برخی دیدگاهها مسئولیت خون کشته شدگان این وقایع را متوجه او می دانند!      
اگرچه باتوجه به شخصیت شناخته شده این افراد کاملاً بدیهیست که آنها هرگز با قصد و نیتی سوء پا به میدان فتنه نگذاشته و جز با هدف خوابانیدن فتنه قصد مداخله نداشته اند اما خب این تخصص ابلیس است که همواره در اذهان عموم تخم سوء برداشت می کارد!

برداشت سوم  – حکومت غیر ارگانیک ها! 
به جرات می توان گفت که فیلم "مد مکس" از معدود فیلمهای است که با صراحت و جسارت هرچه تمام تر به موضوع ترکیب ابعاد و ادخال جامعه موجودات ارگانیک و غیرارگانیک اشاره نموده است...        
باید گفت گوشه ای از حقیقت موضوع تداخل فیزیکی انسان و جن (علی الخصوص شیاطین)که در آخرالزمان به وقوع می پیوندد در این فیلم به تصویر کشیده شده است!   
ما در این فیلم بوضوح می بینیم که این ایمورتون جو (ابلیس) است که برجامعه تسلط داشته و حکومت می کند و درواقع عصر و دوره سلطه غیرارگانیک ها برجامعه انسانی است!       
آنها برسر شکار انسان با یکدیگر درگیرند؛        
در همان سکانس ابتدای فیلم این موضوع به خوبی نشان داده شده است که چگونه گروهی از غیرارگانیک ها به تعقیب و گریز مکس راکاتانسکی پرداخته و با چه اشتیاق فراوانی درصدد اسیر کردن و به دام انداختن او هستند...و همچنین در سکانسهای دیگری می بینیم که ناکس(
NUX) یا همان شیطانبچه نابالغ که بر مکس(MAX) مسلط شده است، چگونه بواسطه دریافت خون از او تغذیه می کند!        
"سید محمد میرسلطانی" در کتاب "جایگاه شیطان" می نویسد:        
"زمانیکه شیطان از درگاه الهی رانده شد یکی از درخواستهای او از خداوند این بود که در برابر مزد عباداتش به او و فرزندانش امکان تسلط بر اولاد آدم را بدهد آنچنان که بتوانند در هر نقطه از بدن آنها و حتی در جریان خون آنها نفوذ نمایند!"         
بنابراین باید اذعان داشت که شیاطین ذاتاً درپی شکار انسانها بوده و بقای آنها درگرو تسلط برآدمیان است همانگونه که ارگانیسم طبیعی یک ویروس یا باکتری براین اساس استوار است که برای ادامه حیات درجستجوی میزبان باشد، آنهم یک میزبان سالم! 
ما در فیلم
World War Z می بینیم که زامبی ها (یا همان نامیراها) به اشخاصی که بیمار هستند کاری ندارند اما برای آلوده کردن انسانهای سالم سرودست می شکنند!!!  
بعنوان یک جمع بندی می توان گفت که انسانها خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته از دو راه به شیاطین سواری داده و اجازه تغذیه میدهند؛     
1.یا با انجام فساد (انجام معاصی، گناهان و افعال حرام) آن موجودات پلید را در وجود خویش راه داده و با خود شریک مینمایند! 2.یا جنگ و خون ریزی به پا می کنند!
آیه 30 سوره بقره:        
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه ای می آفرینم، گفتند: آیا کسی را می آفرینی که درآنجا فساد کند و خونها بریزد!؟

برداشت چهارم  – علامت گذاری و عمق سلطه شیاطین!           
گویا حدیثی هست که می گوید؛       
"در آخرالزمان کالائی مبادله نمی گردد مگر آنکه علامت دجال برروی آن حک شده باشد!"      
اما به اعتقاد این حقیر در آخرالزمان و در دوره دولت شیاطین و کافران، حتی انسانها نیز از سوی ابلیس ملعون و کارگزارانش به شکل ناپیدا و غیرمحسوس نشانگذاری شده و کنترل می شوند که این موضوع عمق سلطه آنها بر جامعه انسانی را گواه است! 



این سکانس خود به خوبی گویای این واقعیت است:
    
در این سکانس می بینیم که غیرارگانیک ها بر پشت تمامی خادمین، کارگزاران و اسرای ایمورتن جو خالکوبی نموده و داغ میزنند، حتی خود فیوریوسا نیز بر پشت گردن خود علامت ایمورتون جو را دارد!     
به همین ترتیب آنها پس از دستگیری مکس را کاتانسکی نیز پشت او را خالکوبی علامت گذاری کرده و سپس سعی می کنند تا نشان ایمورتن جو را بر او داغ بزنند، اما مکس از دست آنها می گریزد و اجازه نمی دهد تا داغ شیطان برپشت وی حک شود!!!        
این برداشت می تواند استعاره ای باشد از افرادی که در دوره دولت شیطان حاضر به هیچگونه همکاری با او نیستند – چه آگاهانه و چه غیره آگاهانه – و همواره از زیر بار بیگاری و حمالی برای آن ملعون و یارانش می گریزند!     
در عدم متابعت خواص و اولیاالله از دیوان و شیاطین در روایات آمده است؛       
زمانیکه "صخرجنی" پادشاهی سلیمانعلیه السلام را غصب کرده و به مدت 40 روز به جایش بر تخت می نشیند، به "آصف ابن برخیا" وزیر سلیمان می گوید:       
"برای من نیز کتابت کن همانگونه که برای سلیمان می کردی!"
اما آصف در جواب او می گوید: "قلم من برای ظلم و جور به حرکت در نمی آید!"

برداشت پنجم  – ایمورتون جو و فیوریوسا!
الف _ در این فیلم دختر خوانده "ایمورتون جو" که به "امپراطور فیوریوسا" ملقب است، درواقع انسانی است که تربیت شده مکتب ابلیس و مورد اعتماد اوست!       
با اندکی توجه به موضوع فیلم بوضوح می توان دریافت که فیوریوسا نمادی از ایالات متحده آمریکاست... فرزندخوانده ای که به شدت مورد علاقه ابلیس است و آن ملعون برای دیکته کردن دستوراتش و اجرای مقاصد شومش برروی زمین بسیار به او وابسته بوده و اعتماد کامل دارد!      
اما درفیلم می بینیم که فیوریوسا از اعتماد ایمورتون جو سوء استفاده کرده و همسران و عروسان وی را که از ظلم او خسته شده اند از چنگ او فراری می دهد!!   
ب _ شما اگر در این فیلم دقت کنید متوجه می شوید که پایگاه ایمورتن جو و یارانش در بالا قراردارد و مردمان عادی برروی سطح زمین هستند که این خود می تواند بعنوان استعاره ای از همان لوکیشن شیاطین _سیاره زهره_ تلقی گردد و همچنین تفوق و برتری که شیاطین از موضع برتر بر انسانها داشته و از بالا بر نوع آدمی نظارت و اعمال قدرت می کنند!       
تصویر ذیل بیانگر همین سکانس از فیلم است که ایمورتون جو را درحال رصد و دیده بانی فیوریوسا  از مکان بالا نشان میدهد:

...این تصویر باردیگر مرا به یاد آیه 27 سوره اعراف و عکس ذیل می اندازد:


ج _ ایمورتون جو قبل از اعزام فیوریوسا به ماموریت به ایراد نطق و سخنرانی می پردازد که قابل نقد و بررسی است:


ج -1) در ابتدا ایمورتون جو سخنرانی خود را چنین آغاز می کند؛        
 "...من امروز بار دیگر نیروی جنگی خودم را به رهبری امپراطور فیوریوسا فرستادم تا از شهر سوخت بنزین و از شهر گلوله سازی گلوله بیاورند..."   
در اینجا مقصود از "شهر سوخت" همان منابع عظیم و چاه های خاورمیانه ای نفت و گاز است که آمریکا و انگلیس و متحدان غربی آنها بیش از هفتاد سال است که همچون زالوهائی درحال مکیدن آنها هستند...
و مقصود از شهر گلوله سازی درواقع همان کمپانی های معظم تسلیحاتی هستند که حیاتشان قطعاً به نفت وابسته است!
درحقیقت از این دیالوگ اینگونه برداشت می شود که؛
"حیات ابلیس به بقای آمریکا، و بقای آمریکا به سرنوشت جنگ، و سرنوشت جنگ نیز به نفت وابسته است!" 


ج -2) در قسمت دیگری از سخنرانی ایمورتون جو به پیروانش می گوید؛        
"...و درود می فرستم به جنگجویان نیمه جانم، کسانیکه با من تا ابد در بزرگراههای والاها رانندگی می کنند..."          
مقصود از جنگجویان نیمه جان(
Half Life) در واقع اشاره به همان شیطان بچه ها(شیطانک ها) است که در یک مفهوم انتزاعی موجوداتی پدیدآمده از ازدواج بین غیرارگانیک و ارگانیک(جن و انس) است و در مفهومی دیگر بعنوان همان شیطان درون یا شیاطین گماشته شده بر انسانها در نظر گرفته می شوند!...  
ایمورتون جو در نظر این "جنگجویان نیمه جان" یک پیر و مراد است و همراهی نمودن ایمورتون جو در بزرگراه های "والاها" برای آنها درحکم یک رویا و آرزوئی دست نیافتنی است!!!...    
و اما والاها (که بی شباهت به کلمه "بالاها" نیست) در عرفان شیطانی به معنای همان عوالم بالا و جایگاهی روحانی است. این واژه (والاها یا والهالا) در فرهنگ فرقه ها و مذاهب موجود در کشورهای اسکاندیناوی نیز رایج است.          
مفهومی که از این دیالوگ برداشت می شود به مخاطب می گوید؛    
"ابلیس برای رسیدن به مقاصدش درواقع فرزندان، یاران و هم پیمانان خود را نیز می فریبد و به دروغ به آنها وعده همراهی و همنشینی در مراتب عالیه را می دهد!"


ج -3) ایمورتون جو در بخش پایانی نطق خود خطاب به انسانها می گوید؛       
"...من نجات دهنده شما هستم، و شما با دستان من از خاکسترهای این دنیا برمی خیزید..." 
این دیالوگ اشاره به این موضوع دارد که ابلیس مدعی است که حیات انسانها به آب بستگی دارد و او کنترل آب را در اختیار خواهد گرفت!...همچنین در همین سکانس ما جامعه انسانی را در اشکال ظاهری بسیار رقت انگیز و دردناک مشاهده می کنیم که از ایمورتون جو طلب آب می کنند که این صحنه خود می تواند گویای صورت باطنی انسانها و جامعه جهانی در آخرالزمان باشد که خواسته یا ناخواسته و دانسته یا نادانسته در طرق مختلف به ابلیس و دستاوردهای شیطانی او در قرن بیستم وابسته هستند!!!   
  
 (شخصی گفت: آب که جای خود دارد، ملت ما اگر یک روز خط تلگرام، اینستاگرام و شبکه GEM قطع باشد از این وضع رقت انگیزتر به ابلیس التماس می کنند!!!!!)

برداشت ششم  –  فرسودگی شیاطین!     
خوب به خاطر دارم که علی رائفی پور در یکی از سخنرانی هایش در خصوص عدم علاقه جنیان به مادی شدن از ذکر این مثال استفاده کرد که :     
"مادی شدن جنیان و زندگی آنها به سبک و شیوه انسانها به همان میزان برای آنها سخت و دشوار است که ما به خواهیم به اعماق آب دریاها رفته و زیر آب زندگی کنیم!"        
درواقع این موضوع اشاره مستقیم به کندی و انعطاف ناپذیری دارد...کاملاً بدیهیست همانگونه که ما درون آب دچار محدودیت هستیم و بسیاری از توانائی های خود را از دست می دهیم، برای جنیان(خاصه شیاطین) همین مسئله در زمان مادی شدن صادق است!

اما همانگونه که در سلسله مقالات در طی این چند سال مکرراً اشاره شده است، شرایط آخرالزمان ابلیس و پیروانش را ناگزیر به اتخاذ کالبد و زندگی در کنار انسانها نموده است که احتمالاً این موضوع سبب فرسودگی آنها شده است، چنانچه اگر ما انسانها ناگزیر شویم برای مدتی زیر آب دریا و یا خارج از جو زمین زندگی کنیم قطعاً پس از مدت زمانی دچار عوارض و مشکلات زیادی خواهیم شد!   در این سکانس ما می بینیم که ایمورتون جو دارای کالبدی پیر و کاملاً فرسوده است و به کمک دستگاه هواساز و درمانهای جانبی به حیات خود ادامه میدهد، که این موضوع خود استعاره ای از پیری و فرسودگی شخص ابلیس و اشاره ای به مراحل پایانی عمر اوست!
و حتی می بینیم که رکتیوس(فرزند ایمورتون جو) و همچنین شخص دیده بان از اکسیژن کمکی استفاده می کنند!             
(پانوشت -     
رکتیوس نام یکی از فرزندان ابلیس است که در زبان عربی و روایات اسلامی به نام "رکتبور" معروف و مشهور است و شناخته می شود. او موکل بر امور بازار است و مامور است تا اهل بازار را ترغیب به قسم دروغ، مدح کالا، متاع، لغویات و ... بنماید.) 

برداشت هفتم – تغذیه غیرارگانیک ها از ارگانیک ها!       
در این سکانس می بینیم که "ناکس" که یک نیمه جان و از فرزندان و سربازان "ایمورتون جو" است بواسطه دریافت خون درحال تغذیه از "مکس" می باشد که ناگهان خبر سرپیچی و طغیان فیوریوسا به آنها اعلام می شود. در همین صحنه می بینیم که ناکس و دوستش برای صداکردن مسئول تدارکات و پشتیبانیشان که یک انسان است، دقیقاً از لفظ "ارگانیک" استفاده می نمایند و خطاب به او می گویند؛ "هی ارگانیک!"    
درواقع این سکانس از فیلم برای ما حاوی این پیام و نکته است :        
آنچیزی را که در مورد انسانها و شیاطین گماشته برآنها  _البته بنابر مصلحت الهی_  غیرقابل روئیت بوده و حقیقت آن را ما نمی توانیم ببینیم، اگر روئیت پذیر گردیده و به تصویر کشیده شود بی شباهت به چنین وضعیتی نیست که ما در همین سکانس می بینیم؛      
یعنی موجوداتی غیرارگانیک که به ما چسبیده و از شیره جان و وجود ما تغذیه می نمایند!

برداشت هشتم – تغییر مسیر فیوریوسا یا تغییر سیاستهای آمریکا !؟   
در این سکانس می بینیم فیوریوسا که درحال حرکت به سمت شهر سوخت هست ناگهان تغییر مسیر داده و راه خود را به سوی شرق منحرف می کند!     
این سرپیچی فیوریوسا از دستور در حرکت به سمت شهر سوخت می تواند استعاره ای باشد از تغییر سیاستهای آمریکا پس از دوران بوش که اشاره به گرایش و تمایل سران این کشور به سوی شرق(علی الخصوص ایران)دارد!         
در خصوص تعبیر سیاسی این سکانس آنچه که ما در صورت واقع شاهد آن بوده ایم، سیاست آمریکا در تغییر لحن، عذرخواهی، عقب نشینی از خط مشی قبلی و اجتناب از جنگ و درگیری در دوران اوباما بوده است حالیکه همین کشور در دوران بوش، ایران را دائماً جزئی از محور شرارت می خواند درحالیکه خودش جنگ طلب و عصیانگر می نمود و همواره یک پای معرکه بود!
این تغییر مسیر ناگهانی فیوریوسا را می توان به مفهوم آغاز تقابل رهبران آمریکا با ابلیس و کارگزارانش و همچنین جستجوی راهی برای نجات از شر آنها در گرایش به سمت شرق و ایران فرض نمود!   
چشم پوشی فیوریوسا از حرکت به سمت شهر سوخت و گلوله سازی نیز بعنوان تغییر رویکرد و مواضع آمریکا درخصوص سیاستهای جنگ و نفت تلقی می گردد!  
     

اما در همین برداشت می بینیم که این سرپیچی فیوریوسا را دیده بان بلافاصله به ایمورتون جو گزارش می کند که سبب عصبانیت او شده و موجب می گردد که نهایتاً او از قرارگاه خویش پایین آمده و شخصاً به تعقیب فیوریوسا بپردازد!...       
نکته جالب اینکه دیده بان ضمن گزارش خبر فرار فیوریوسا به ایمورتون جو تاکید می کند که دخترت در حال حرکت به سمت سرزمین دشمن است!
گویا این دیالوگ زبان حال غرب و آمریکاست بدین مضمون که؛   
"ما از شیطان خیری ندیدیم و به او پشت کرده و به شما روی آورده ایم!!!"


و نهایتاً اینکه سکانس فرود آمدن ایمورتون جو و ارتش وی از جایگاهشان به منظور تعقیب و دستگیری فیوریوسا نیز می تواند استعاره ای از ورود ابلیس به زمین در ترانزیت  6  JUN 2012  تلقی گردد!  

برداشت نهم  – شیطان قاتل دنیا !!!            
در این سکانس می بینیم که ایمورتون جو عصبانی از فرار فیوریوسا سراسیمه به اقامتگاه عروسان و همسرانش می رود و می بیند که آنها نیز ناپدید شده اند!       
در همین سکانس می بینیم که زنان و عروسان ایمورتون جو جملاتی را برروی زمین و دیوار نوشته اند که خود گویای مسائل بسیاری است!


سه جمله اصلی نوشته شده چنین است:     
1. Who killed the world!? (چه کسی دنیا رو کشت!؟)        
2.
Our babies will not be warlords!!! (بچه های ما نمیخوان جنگجو باشن!!!)
3. We are not things! (ما شیء نیستیم!!)   
- جمله نخست یا همان "Who killed the world" درواقع اشاره ای صریح و بی پرده است به دخالت مستقیم ابلیس در امور بشر و نقش غیرقابل انکارش در تباهی انسان و نابودی زمین!   
- و اما جمله دوم یا همان "Our babies will not be warlords" فی الواقع زبان حال مادرانی است که فرزندان آنها سربازان نیروهای نظامی و شبه نظامی هستند!       
چه  اینکه ما خود در طول دوران جنگ آمریکا با عراق و افغانستان شاهد کشتار بسیاری از نظامیان ارتش آمریکا و متحدانش بوده ایم.و این جمله معترضه دراینجا بیانگر این مفهوم است که نیروها و تشکیلات نظامی(علی الخصوص ارتش های بزرگ غرب و شرق) ابزار کار شیطان هستند و کارکنان و سربازانشان درحکم جنگجویان او....!!!                
در تایید این مدعا همین کافی است که بدانیم سمبل و نماد نیروهای نظامی کشورهای صاحب ارتشهای قدرتمند مانند آمریکا، روسیه، چین و کره شمالی و....، "ستاره پنج پر" است:  
     
بشر امروز باید این مهم را بداند که توسعه و گسترش قوای نظامی و تقویت ارتشها ضامن بقای کشورها نیست بلکه عاملی است که ناخواسته باعث افزایش ضریب جنگ خواهد شد و کاملاً بدیهیست که جنگ فاکتور اصلی نابودی زمین و ساکنانش است!
آ
یا ضامن بقای کشورهایی همانند سویس _ که 700 سال است روی جنگ را به خود ندیده _ ارتش قدرتمند آن کشور بوده است!!!؟ 
در اینجا کسی به بنده اعتراض کرد که:
این سخنان چیست که می گویی!؟    
اگر نیروی نظامی قدرتمند کشور ما نبود آمریکا و متحدانش تا الان ما را دریده بودند!!!   
در پاسخ این فرد معترض گفتم:
رضاشاه پهلوی خبیث نیز ادعای برخورداری از ارتشی بسیار قدرتمند را داشت اما وقتش که فرارسید و آنجا که لازم شد، متفقین ظرف 48 ساعت ایران را اشغال نمودند!!!
 آمریکا و متحدانش اگر تا الان ما را ندریده اند علتش اینست که از چیز دیگری وحشت داشته و می ترسند و گرنه اگر خدایتعالی از ما روی بگرداند، برای آنها پاره پاره کردن این کشور و نیروهای نظامی به ظاهر قدرتمندش کمتر از همان 48 ساعت است!
همانگونه که قبلاً نیز گفته شد:
متاثر از پشتیبانی حضرت حقتعالی و مشیت الهی او، مادامیکه کشورما در موضع تدافعی بوده و هیچگونه غرض و مرضی در برپایی فتنه و آشوبها نداشته باشد، چنانچه کشوری بخواهد متعرض ما بشود_ چه آمریکا باشد یا هر سگ دیگری_ قصه همان قصه طبس خواهد بود و نفرین طوفان شن!!!

اما چنانچه غرضی برای برپایی فتنه و آشوب از سوی برخی عناصر ناصالح و لجام گسیخته در کشور وجود داشته باشد، آنها باید مسلم بدانند که بازهم متاثر از قدرت الهی، این نفرین بازگشته و آن جفاکاران پلید را درگیر خویش خواهد نمود!...          
و خداوند متعال را هرگز نمیتوان فریب داد!       

-و همچنین جمله سوم یا همان
"We are not things" که عنوان می کند "ما شیء نیستیم!"، درحقیقت اشاره ای است به استفاده ابزاری ابلیس و یاورانش از زنان جهان در قرن بیستم! 
این جمله معترضه درواقع حاکی از آن است که نوعی بیداری و آگاهی در جهان غرب (علی الخصوص در میان جامعه زنان) پدید آمده که خوشبختانه بانوان را متوجه این نکته مهم نموده است که آنها در طول یک قرن گذشته بازیچه دست و ابزار کار ابلیس بوده و بوسیله آن ملعون مورد سوءاستفاده قرارگرفته اند!
    پانوشت -            
داستان فیلم  " 88 Minutes – 88 دقیقه"، درواقع روایتی از همین ماجراست!...


محور اصلی این فیلم و پیام پنهان آن اشاره به همین نکته ظریف دارد و دقیقاً به همین موضوع اشاره می کند: 
"دکتر جک گرام
"(Antidevile) در محکوم شدن یک جنایتکار حرفه ای بنام "جان فورستر"(Devil) به مجازات اعدام نقش اساسی داشته است... اما فورستر که در زندان ایالتی "والا والا" در انتظار مجازات اعدام است، برای اینکه از دکترگرام انتقام گرفته و از اعدام بگریزد از درون زندان با یکی از دانشجویان وی بنام "لارن داگلاس"( نماد زن فریب خورده و بازیچه شده) ارتباط برقرار کرده و او را فریب می دهد تا با سوء استفاده از وی نقشه خودش را عملی کند!    
دیالوگ سکانس پایانی این فیلم مابین دکترگرام و فورستر خود گویای همه چیز است: 

"...تو یک دانشجوی بی تجربه رو وارد تیم حقوقیت کردی و بعد که فهمیدی لطمه روحی خورده ازش سوءاستفاده کردی و مجبورش کردی برات آدم بکشه تا خودت زنده بمونی...     
واقعاً استراتژی نبوغ آمیزیه...
بعد که این دختر جزو شاگردای من میشه با توجه به دسترسی نامحدودی که به تو داره بر علیه من ازش استفاده می کنی تا به من ضربه بزنی و اون قتلها رو به گردن من بندازی و بعدش دوتایی تا ابد به خوبی زندگی کنید !!!!!..."   
 

              

و نهایتاً در پایان این سکانس پرمحتوی شاهد درگیری لفظی همسر اصلی ایمورتون جو با او هستیم که شامل سه جمله اساسی ذیل است که از سوی همسر ایمورتون جو به وی گفته می شود، جملاتی که احتیاج به تفسیر و توضیح نداشته و خود گویای مفهوم خویش است:      
"...تو صاحب انسان نیستی!" 
"...اونها اموال تو نیستند!"(اشاره به زنان است که ابلیس خود را صاحب اختیار آنها می داند!!!)        
"...دیر یا زود یکی جلوت می ایسته!"  
و اما این روح بزرگ و حقیقت گوی همسر ایمورتون جو در این سکانس بی اختیار یاد "آسیه" همسر فرعون را در ذهن مخاطب متبادر می نماید!


برداشت دهم  – به تاراج رفتن انسان!       
در این سکانس می بینیم مکس برروی میله ای صلیب وار به جلوی اتومبیل خودش بسته شده است درحالیکه اتومبیل او را ناکس می راند.و در همین حال مکس با خودش می گوید؛
"اونا خونم رو گرفتن، حالا ماشینمو هم گرفتن، دیگه چی میتونن ازم بگیرن!!؟" 
درواقع زبان حال این سکانس کنایه از به تاراج رفتن انسان توسط شیاطین است!        
این دیالوگ درحقیقت این پیام را برای مخاطب دارد که: 
نوع انسان و کثیری از فرزندان آدم بی آنکه خود متوجه باشند توسط ابلیس و فرزندانش غارت شده و سالهاست که به ابزار کار آنها مبدل گشته اند. و ابلیس نه تنها انسانیت ایشان را به یغما برده بلکه از آنها عروسکانی ساخته برای به پیش بردن اهداف شیطانی خودش!
پرچم های سرخ و سیاه -
یکی دیگر از نکاتی که درسکانس تعقیب و گریز فیوریوسا به چشم می آید، پرچم های سرخ و سیاه است که برروی ماشین ها نصب شده است!  
اما یکی از مطالبی که در روایات مربوط به آخرالزمان بدان اشاره شده ظهور پرچم های سرخ و سیاه پیش از امر ظهور قائمعلیه السلام یا مقارن آن است.




ما امروزه می بینیم که پرچم داعش، پرچمی سیاه رنگ است:


و پرچم قرمز رنگ نیز شاید استعاره ای از همان پرچم معروف اردن هاشمی باشد که حدود دو سال قبل، پس از 500 سال رونمائی شد!


اما نکته ای انحرافی که شیادان و غلط اندازان عرصه بین المللی از آن سوء استفاده می کنند، نسبت دادن پرچم سیاه داعش به سپاه خراسانی و منطبق نمودن این دو جریان بریکدیگر است تا بدین ترتیب نتیجه گیری نمایند که یاران مهدی، قاتلانی دیوانه و خشن و حیوان صفت هستند! 
اما جهان باید بداند که این فریب بزرگی بیش نیست چراکه سپاه خراسانی به سیاهجامگان معروفند نه سیاهی لشگرهای سیاه پرچم.سپاه خراسانی شاید همان جماعت میلیونی از عزاداران سیاه پوشی هستند که هرساله از خراسان(ایران) به سوی عراق رهسپار می گردند؛
در آرامش و سکوت و در صلح و صفا و بدون هیچگونه سلاحی!  

       
برداشت یازدهم  – فریب خوردگان!
می گویند هیتلر بعنوان یک رهبر کاریزماتیک در میان بسیاری از جوانان آلمانی و نیروهای تحت فرمانش آنچنان محبوب بود که در زمان انتخاب داوطلب بمنظور ایجاد آشوب در مرز لهستان(فتنه ربودن مرزبانان لهستانی و سپس کشتن جوخه برگزیده آلمانی بجای آنها) میان بسیاری از متقاضیان و فدائیان او برای این ماموریت بی بازگشت قرعه انداخته شد!!! 
در طول تاریخ چنین رهبران کاریزماتیکی کم نبوده اند و چنین فدائیان فریب خورده ای نیز به همین ترتیب!
در این فیلم خصوصاً در سکانس مذکور دقیقاً این موضوع به تصویر کشیده شده است؛



در این برداشت ما می بینیم که ناکس در حسرت توجه ایمورتون جو چگونه بی تابی می کند و پس از یک نگاه بی تفاوت و بی فروغ او چگونه سر از پا نمی شناسد و از فرط شادمانی فرمان اتومبیل را از جای خود کنده و از ایمورتون جو نیز سبقت می گیرد!       
 

ما باید به این نکته بسیار مهم توجه کنیم که رهبران الهی از چنین خصوصیاتی کاملاً مبرا هستند. آنها نه بی سبب شور و هیجانی برپا می کنند تا از مشتاقان و پیروان خود بازی بگیرند و به نفع مقاصد شخصی خود از ایشان سوء استفاده نمایند و نه اینکه در زمان آشوب ها و فتنه ها پشت فدائیان خویش پنهان شده و سنگر بگیرند!
پیامبر اسلامصلی الله و علیه و آله و حضرت علیعلیه السلام در تمامی جنگها خود جلودار بوده و در ردیف اول شمشیر می زدند.در روایت است که بر پیکر مبارک هردوی ایشان آثار هزار ضربت و زخم شمشیر و نیزه و تیر وجود داشت.ما باید بدانیم که رهبران الهی حتی در راه تحقق مقاصد الهی نیز هرگز در کنج امن و امان نمی نشینند تا نظاره گر کشته شدن پیروان خویش باشند بلکه آنها اگر اعلان جهاد نموده و قیام کنند، خود همواره در صف اول نبردند! 
نکته دیگری که این سکانس سعی دارد تا به مخاطب القاء نماید همین صحنه ایست که ناکس در برابر عکس العمل ایمورتون از فرط شادی فرمان اتومبیل خود را از جای کنده و سپس نیز با سرعتی بسیار زیاد از ایمورتون جو سبقت می گیرد!       
این صحنه می تواند استعاره ای از شکل گیری جریان های تند رو و سبقت گیرنده بر رهبران باشد که ریشه در همان عشق جنون آمیز برخی از همین پیروان به رهبران خود دارد !


برداشت دوازدهم  – لاشخورها (یا همان خارپشت ها)!  
در این برداشت می بینیم که کاروان فیوریوسا در مسیر انحرافی با گروهی از راهزنان مواجه می شوند که ماشین هایشان شبیه خارپشت است و به لاشخورها معروف هستند!     
     

پیامی که در این سکانس نهفته است اشاره به این مهم دارد که؛      
دوری از مسیر تعیین شده توسط ابلیس، کارگزاران و پیروانش را اسیر دام لاشخورها خواهد نمود!      
شیطان آمریکا را بنا نهاد تا بواسطه او زمین و اهل آن را به فساد و تباهی بکشاند فلذا از نقطه نظر آن ملعون مادام که این کشور برپاست می بایست در راه تباهی و فساد جامعه جهانی نقشی عمده و مؤثر ایفا نماید... و از آن سو آمریکا نیز بعنوان سرمشقی برای جامعه بشری به سفارش ابلیس از سه عامل اساسی برای فساد و تباهی دنیا استفاده کرد!
  

این سه فاکتور اصلی عبارتند از:

1. هالیوود – که بعنوان عاملی برای انحراف در الگوی زندگی اجتماعی و ایجاد فساد در حوزه اخلاق و تربیت تعیین شده بود... (با ارائه شیوه جدیدی از سبک زندگی موسوم به American Lifestyle که درآمیخته بود با اشرافیگری و طاغوت،بی حیائی، ترویج سگ و خوک و شراب و از میان بردن قبح گناه و نجاست و و و...)

2. تریبون – یا همان خبرگزاریها که بعنوان عاملی برای جلوه دادن باطل به جای حق طراحی شده بود... (در واقع امپراطوری اخبار بواسطه ارائه اطلاعات صحیح در اکثر مواضع غیرحساس و فاقد اهمیت اعتماد عموم را جلب می نمود و سپس در مواضع مهم و حیاتی معکوس عمل کرده و بجای حقیقت،اطلاعات غلط و سراسر دروغ ارائه داده و با این ترفند جامعه جهانی را گمراه می نمود...)       
3. نیروی جاسوسی و نظامی – که بعنوان عاملی برای سرکوبی و نابودی جریانهای مخالف و کسانی که به ماهیت حقیقی او پی می بردند، قرارداده شده بود... (در واقع سیستم اطلاعاتی و نیروی نظامی آمریکا که بعنوان یک ابرقدرت شناخته می شد هر فرد یا جریان مخالف خود را با اعمال زور از میان برداشته و حذف می نمود. دخالت در بسیاری از انقلاب ها و جریان های مثبت جهانی نظیر انقلاب شیلی، کوبا، نیکاراگوآ و ...همچنین حذف افراد آگاه و مؤثر نظیر کندی، آلنده، چگوارا، مالکوم ایکس و ...از جمله برخی اقدامات آن بود) 
پس بعنوان نتیجه گیری می توان گفت؛
هنگامیکه آمریکا بخواهد از این سه فاکتور پرهزینه در راستای اجرای اهداف شیطانی ابلیس استفاده ننموده یا بر علیه خود او استفاد نماید، مانند اینست که وارد یک مسیر انحرافی شده باشد. و ابلیس ملعون نیز مسیر حرکتی نوکرانش را در دنیا به گونه ای طراحی کرده است که درصورت هرگونه تغییر مسیر و تخطی و سرپیچی از فرامین او گرفتار دام های متعدد دیگری گردند. پس از دیدگاه فیلم نیز بدیهیست که نابودی فیوریوسا  - این فرزند خانوانده ناخلف -  برای ایمورتون جو خوشایندتر باشد تا سرپیچی او از فرامین و اوامرش!  

     
برداشت سیزدهم  – جنگجویان انتحاری!   
در این سکانس می بینیم "مورسوف" که یکی از سربازان کاروان فیوریوسا است توسط لاشخورها مجروح می شود و در این هنگام تصمیم می گیرد تا با یک حرکت انتحاری خودش را به همراه مقادیری از مواد منفجره بروی ماشین لاشخورها پرت کرده و آنها را از بین ببرد. او این کار را انجام می دهد درحالیکه "ناکس" و سایر افراد او را به شدت تشویق می کنند!      
این حرکت مورسوف درواقع از دیدگاه فیلم اشاره به جنگجویان بی باکی دارد که خود نمی دانند که این تهور و شجاعت خویش را در چه راهی و برای چه رهبرانی خرج می نمایند!   

 

در حقیقت به بیانی دیگر، پیام این سکانس برای مخاطب اینست که؛  
چنین افرادی اسیر در گرداب شور و هیجان در راه اهداف و مقاصد ابلیس خویشتن را بسادگی آبخوردن به کشتن می دهند!
عملیات شهادت طلبانه !!!!!         
ما اگر در تاریخ اسلام جستجو کنیم می بینیم که چنین رویکردی نه تعریف شده است و نه اینکه اصلاً و ابداً توسط شخص یا اشخاصی به انجام رسیده است.(مگر تنها یکبار و آنهم هنگام سؤقصد به جان حضرت محمدصلوات الله علیه بوده است که حضرت علیعلیه السلام به جای ایشان در بستر مرگ می خوابد تا جان پیامبر خدا محفوظ بماند و رسالت الهی ایشان نیمه تمام باقی نماند)... در مبارزه و جنگ برای خدا هرکسی در راه مقاصد و اهداف الهی و به جای خودش کشته می شود، اما این میادین مبارزه برای شیطان و اهداف کثیف اوست که انسانهای بی مغز و فریب خورده را به اسم عملیات انتحاری و عملیات شهادت طلبانه، وادار به خودکشی می نماید درحالیکه آنها حتی نمی دانند جان ارزشمند خویش را برای چه کسی و در چه راهی در طبق اخلاص گذاشته اند!
طوفان یا دخان! 
اما ضمن همین برداشت می بینیم فیوریوسا درحالیکه توسط پیش قراول کاروان ایمورتون جو، یعنی ناکس، تعقیب می گردد، ناگهان وارد طوفان عظیمی از گردوغبار می شود.
این طوفان عظیم که فیوریوسا قصد دارد تا خود و کاروانش را داخل آن گم کرده و از دست ایمورتون جو بگریزد، می تواند استعاره ای از همان دود آخرالزمانی موسوم به "دخان" باشد که در روایات کثیری بدان اشاره شده است!



"محمدرضا اوحدی" نویسنده مجموعه کتاب های "مظهرالعجایب" در این باره می نویسد:
        

آیات 10 تا 15 سوره دخان؛          
" چشم انتظار روزی باش که آسمان به آشکارا دودی بیاورد و آن دود همه مردم را درخود فروپوشد و این عذابیست دردآور! 
(سپس مردم خواهند گفت:) ای پروردگار ما! این عذاب را از ما دورگردان که ما ایمان آورده ایم! 
کجا پند می پذیرند؟ حال آنکه چون پیامبر روشنگر بر آنها مبعوث شد از او رویگردان شدند و گفتند که این دیوانه ایست تعلیم یافته!    
(اما بازهم با این وجود ما به سبب رحمت خود) عذاب را اندکی برمیداریم اما شما دوباره به آیین خویش بازمی گردید! "


برداشت چهاردهم  – "MAX   و  NUX "یا "انسان و شیطان درون" !؟      
در این فیلم NUX که به MAX غل و زنجیر شده و از او تغذیه می نماید درواقع نمادی از شیطان درون آدمی است!..          
مطابق روایات مادامیکه انسان زنده است، این شیطان به او غل وزنجیر است و تا لحظه مرگ از دست او خلاصی ندارد. اما اگر بر او مسلط شود شیطان درونش تابع و پیرو او شده و خدمتگزار او خواهد شد که کمترین مزد آن هدایت و رستگاریست، اما اگر تسلیم این شیطان باشد تا روزی که زنده است رهسپار و دنباله روی او شده و مجبور به پیروی از او در برهوت تباهی،گناه و گمراهی خواهد بود!      



از حضرت محمد صلی الله و علیه و آله و سلم سوال می شود که:       
آیا شما نیز گماشته ای از جنس شیاطین(شیطان درون) دارید؟
فرمودند: آری! اما او را زمین زده ام(یا مسلمان کرده ام)!


برداشت پانزدهم  – تحقیر و سرزنش  NUX توسط MAX  !          
در این برداشت می بینیم "مکس" و "ناکس" فیوریوسا را اسیر می کنند و در همین حال ناکس خطاب به مکس می گوید:  
"ایمورتون جو بابت این کار خیلی ازمون قدردانی می کنه و می تونیم بابت این کار هرچیزی ازش بخوایم!!"      
اما مکس مشتی به شکم ناکس می کوبد و او را به زمین می اندازد و درحالیکه با خشم کاپشن او را از تنش بیرون می آورد، به او می گوید:       
"چی از ایمورتون میخوای بدبخت!!؟ می تونی بیشتر از یه کاپشن ازش بخوای!!!"                
پیام صریح، واضح و روشن این دیالوگ اینست که نوکران ابلیس _ جن و انس تفاوتی نمی کند_ خود را به بهای بسیار ناچیزی به اربابشان واگذار کرده اند!              
همچنین دیالوگ رد و بدل شده بین مکس و ناکس در این سکانس کنایه ای نیز به اولاد آخرالزمان دارد که خطاب به آنها میگوید " شیطان درون شما، به بهای بسیار اندکی خویشتن _ و درواقع شما را _ به ابلیس فروخته است" ؛
یک کاپشن و شلوار جین پاره پاره، یک شنل یا مانتوی تنگ و بدن نما و و و...(بعنوان پوشاک)    
انواع اغذیه آماده و مضر نظیر ساندویچ ها و فست فودهای برند و مشهوری مثل مک دونالد، برگرکینگ، KFC و و و...(بعنوان خوراک)     
یک قفس 50 – 60 متری در ارتفاع 40 متری سطح زمین که دستکمی از لانه پرندگان برفراز درختان ندارد، بنام آپارتمان و غیره...(بعنوان خانه و مسکن)        
یک مشت آهن پاره که قاتل محیط زیست و مهم ترین عامل خسارت زننده و زیان رسان به زمین و منابع آن است و همچنین مستقیم و غیر مستقیم قاتل خود انسان نیز هست که نامش اتومبیل است...(بعنوان مرکب)          
pc ، لب تاب، گوشی مبایل، آی پد و و و ...(بعنوان تکنولوژی)  
تلگرام، اینستا، فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی و همچنین کاباره ها، دیسکوها، کافه ها، نایت کلاب ها و و و ...(بعنوان سرگرمی و ارتباطات) .....و قص علی هذا.  
بازخیزش انسان -          
همچنین آغاز این سکانس نمادی است از غلبه انسان بر شیطان!


در آنجا می بینیم مکس که در زیر خاک مدفون شده است به ناگاه برمی خیزد و از همین نقطه است که او بر ناکس غلبه کرده و او را در اختیار خود گرفته و به دنبال خود می کشد!...
مشابه این سکانس را در دیگر فیلم آخرالزمانی
2015 یعنی “RENEVANT” نیز می بینیم که Antidevil (دی کاپریو) از گوری که برایش تدارک دیده شده بود برمی خیزد و برای انتقام از دشمن دیرینه اش رهسپار می گردد!

برداشت شانزدهم – در انتظار کمک شیطان!       
در این برداشت می بینیم مکس برای ترسانیدن فیوریوسا وانمود می کند که تصمیم دارد او را به ایمورتون جو تحویل دهد!   
اما فیوریوسا به او می گوید: "به برخورد خوش بد کسی دل بسته ای!"        
مفهوم این جمله درواقع کنایه ایست به کسانیکه به امید کمک شیطان نشسته اند، و برای نابودی باطل دل به مدد و یاری "ابوباطل" بسته اند!     
و در حقیقت تلنگریست برای کسانیکه برای نابودی آمریکای جهانخوار و اسرائیل غاصب،چشم انتظار کمک از سوی کسی هستند که خودش مسئول همه این جهانخواری ها و غصب هاست!



از نکات دیگری که در این سکانس به چشم می آید مشخص شدن معلولیت فیوریوساست. در این برداشت به وضوح مشخص است که دست چپ فیوریوسا قطع شده است. این معلولیت فیوریوسا و یک دست بودن او می تواند استعاره ای باشد از جدائی و کناره گیری حزب جمهوریخواه از بدنه نظام آمریکا در خصوص مسئله تقابل و مبارزه با ابلیس!    
     

نکته دیگری که ضمن همین سکانس باید به آن اشاره نمود، همسران ایمورتون جو هستند که از میان نژادهای مختلفند و نمادی از زنان پنج قاره می باشند!
   

یک پیام فیمنیستی -       
بعنوان آخرین نکته این برداشت باید به جمله "اینگهارد" عروس باردار ایمورتون جو اشاره کنیم که خطاب به "مکس راکاتانسکی" می گوید:
" ما عازم
سرزمین سبز گروه مادران هستیم! "
آشکار ترین پیام فیمنیستی این فیلم درواقع همین جمله است.بدین مفهوم که ما نه تنها از ابلیس بلکه از مردان نیز میگریزیم!... اینجانب در دعوی بین مرد و زن نمی خواهم این قصه پر غصه را مجدداً تکرار کنم بلکه آنچه که میخواهم شما را متوجه آن نمایم مسئله ولایت مرد بر زن است که امریست الهی و سرپیچی کنندگان از این دستور درواقع از فرمانی الهی سرپیچی نموده اند!
سزای مردان ظالم و ستمگر و درحقیقت نامردان، که در حق زنان جفا می کنند با قانون و همچنین با قوای خشمگین و ظالمکش الهیست، اما آنچه بدیهیست اینست که حتی این موضوع(ظلم برخی مردان در حق زنان) نیز چیزی را عوض نمیکند و حکم ولایت مرد بر زن یک دستور ازلیست!...    
این حقیر از شما سوالی می پرسد؛   
آیا اگر پدران و مادرانی باشند که در حق فرزندانشان کوتاهی نموده و یا خدای نخواسته به آنها ظلم کنند، آیا حکم احترام فرزندان به والدینشان _ که قرآن در 2 آیه صریحاً به آن اشاره کرده _ نقض می گردد!؟   
در مقام پاسخ باید گفت که؛ قطعاً و مسلماً خیر!...جزای پدر یا مادری که نسبت به انجام تکالیفش در مورد فرزندانش کوتاهی و قصور انجام می دهد با خدایتعالی است اما آنچه که بدیهیست و حکمی که هرگز در آن تغییری نخواهی یافت چنین است: "و بالوالدین احسانا "
بحث فرمان پذیری و متابعت زن از مرد نیز چنین است. خداوند اول مرد را آفرید و سپس زن را تحت تکفل او قرارداد و بر زن واجب است که در راستای اطاعت از اوامر الهی از کفیل خود فرمانبرداری و متابعت نماید. اما متاسفانه از همان روز ازل تا هم اکنون، از اثر فتنه ابلیس این موضوع به چالش کشیده شده و در اعتراض به فرمان الهی و نقض دستور، مرتباً زن را به سوی نافرمانی، چموشی و نشوز سوق می دهند!      
حال نیز در این وادی آخرالزمان گروهی  بنام "فیمنیسم" دورهم جمع شده اند و اعلام استقلال نموده اند که ما نه فرمانبران اوامر الهی هستیم و نه کنیزان ابلیس!        
بزرگواران! کسی که زیر علم الهی سینه نزند، خواسته یا ناخواسته شیطان اختیار و مهارش را به دست خواهد گرفت ولو اینکه سرسخت ترین دشمن قسم خورده او باشد!!!!!


برداشت هفدهم – پیش دستی عنصر آخرالزمانی!         
در این سکانس فیوریوسا بمنظور تشویق مکس برای گریز از دست ایمورتون جو به او می گوید؛
"تو دستکم پنج دقیقه از آنها جلوتری!" 



این موضوع در حقیقت به جلوتر بودن Antidevil از Devil برروی زمین(در بعد زمان)، و همچنین دردست داشتن ابتکار عمل در میدان معرکه آخرالزمان، اشاره دارد!...
در برخی دیگر از فیلمهای آخرالزمانی  _از جمله فیلم "شوتر"_  نیز به این موضوع اشاره شده است؛   
در آن فیلم می بینیم که پس از فرار عنصر آخرالزمانی(گروهبان باب لی سوئیگر) از دست قوای اهریمنی، آنها اشاره می کنند که او تنها 30 ثانیه از ما جلوتر است!...        
البته نبایست این نکته را از نظر دور داشت که متاثر از اراده و مشیت الهی، با توجه به افشای تاریخ ظهور ابلیس و انتشار وقایع نگار مربوطه درفاصله 14 ماه پیش از ژوئن
2012  ، این موضوع سخنی بیراه نبوده و محتمل است!  

برداشت هجدهم – خلع سلاح فلیث(فیوریوسا)!  
در این سکانس مکس پس از طی مسافتی متوقف می شود و فیوریوسا به او می رسد و می گوید؛  
من این ماشین را طوری تنظیم کرده ام که بدون من جائی نمی رود!   
از دیدگاه فیلم، پیام این جمله فیوریوسا برای مخاطب اینست که؛       
ماشین قرن بیستم(یا همان سیستم طراحی و ساخته شده آخرالزمانی) برای حرکت _ چه در مسیر بد و چه در مسیر خوب_ به حضور آمریکا بعنوان هدایتگر و راننده نیازمند است!     
و در قسمتی دیگر از همین برداشت می بینیم پس از اینکه مکس اجازه می دهد فیوریوسا مجدداً پشت فرمان ماشین بنشیند، بلافاصله او را خلع سلاح می کند چنانکه گوئی نسبت به او کاملاً بی اعتماد است!...         
پیامی که از این صحنه برداشت می گردد نیز حاکی از جو بی اعتمادی نوع بشر و کلاً جامعه جهانی نسبت به آمریکاست!
اینکه ما در این صحنه می بینیم در تمامی قسمتهای داخل اتاقک ماشین انواع و اقسام اسلحه در جاهای مختلف جاسازی شده و مکس از هر قسمتی یک سلاح بیرون می آورد، درواقع یادآور این حقیقت است که جامعه 300 میلیون نفری آمریکا با 270 میلیون قبضه اسلحه دردست مردمش، برای محیط درون خود نیز بسیار خطرناک است تا چه رسد به محیط بیرون و جامعه جهانی!!!


برداشت نوزدهم – بچه های شهر سوخت، بچه های کارخانه گلوله سازی!      
در این برداشت می بینیم علاوه بر ایمورتون جو که به سرعت در تعقیب فیوریوسا است، کاروان دیگری نیز از سمت راست به او نزدیک می شود و فلیث از یکی از زنان که با دوربین درحال نگاه کردن است مشخصات آنها را می پرسد و زن جواب می دهد؛
آتش زن ها، موش خرمائی ها و مرد چاقی که خودش را می خورد!    
و فیوریوسا تا این مشخصات را می شنود بلافاصله می گوید که آنها بچه های شهر سوخت هستند!  
"بچه های شهر سوخت" !           
بچه های شهر سوخت در این فیلم استعاره از کمپانی های معظم نفتی(غول نفت) یا همان اربابان ثروت یهود است.سه مشخصه واضح "آتش زن" ،"موش خرما" و "کسیکه خودش را می خورد"، اتوماتیکمان آدرس یهود را به مخاطب می دهد، چراکه هرسه از القاب یهود است؛            
الف) آتش زن:
از دید فیلم درواقع کنایه ایست از یهود که همواره آتش جنگ و فتنه برپا می کنند و این از ویژگیهای بارز و شناخته شده آنهاست.       
چه اینکه شعار معروف آنها اینست که "تفرقه بیانداز و حکومت کن"!    
آیه 64 سوره مائده: "...یهود هرگاه آتش جنگ را افروختند، خدا خاموشش ساخت و آنان در روی زمین به فساد می کوشند و خداوند مفسدان را دوست ندارد!"    
ب) موش خرما:
لقبی است که مسیحیان اروپا به یهودیان داده بودند.(به سبب زندگی زیرزمینی و انزوا از جامعه در طی سده های قبل)   
ج) شخصی که خودش را می خورد:
استعاره از کسی است که از وجود خودش تغذیه می کند تا برای تامین نیازهای وجودیش مجبور به خرج کردن نشود( یعنی شخص خسیس و کنس که این نیز یکی دیگر از ویژگیهای بارز یهود است!) 

پس نتیجه می گیریم فرد چاق و فربه ای که در این سکانس به داستان فیلم اضافه می شود درواقع نماد ثروت یهود(اربابان ثروت) یا همان "غول نفت" است!  


بچه های کارخانه گلوله سازی!    
اما در سکانسهای بعدی می بینیم که از سمت چپ فیوریوسا نیز کاروان دیگری به او نزدیک می شود و فیوریوسا به مکس می گوید آنها از "کارخانه گلوله سازی" می آیند!..."بچه های کارخانه گلوله سازی" نیز به ایمورتون جو و "بچه های شهر سوخت" ملحق می شوند تا طی یک ائتلاف سه گانه به تعقیب فلیث بپردازند!...   
در این فیلم کنایه از "بچه های کارخانه گلوله سازی" درواقع همان کمپانیهای معظم اسلحه سازی هستند و همانطور که مستحضرید بنیاد و اساس همگی آنها یهودیست.آنها درحقیقت نماد قدرت یهود(اربابان قدرت) یا به عبارت روشن تر همان "غول تسلیحات" هستند!     

    

نود درصد دو تجارت معظم "نفت و تسلیحات" که درسطح جهانی بالاترین شاخص ثروت را به خود اختصاص داده است انحصاراً در اختیار اقلیتی از قوم یهود است.این دو تجارت عمده، ثروتی عظیم و انبوه را شامل می گردد که ارقام آن کهکشانیست.و قابل توجه ترین نکته در خصوص این دو تجارت کثیف و پلید اینست که آنها عامل اصلی نابودی زمین و اهل آن هستند؛   
     
A - (عامل نابودی زمین) تجارت نفت؛   
استخراج و مصرف آن _ هر دو _ تاثیر بسیار مخرب زیست محیطی دارد چه در آلودگی آبها، چه در آلودگی هوا، و چه در تخریب لایه ازن و گرم شدن زمین.   
دستکم یک میلیارد وسیله نقلیه موجود برروی زمین(شامل هواپیماها- هلیکوپترها- کشتی ها- قطارها- انواع خودروهای سنگین، نیمه سنگین و سواری- موتورسیکلت ها و و و...) هرروز چه مقدار سوخت مصرف می کنند!؟          
این سوخت مصرفی از کجا و به چه روش هائی تامین می شود!؟      
دود، بخارات و آلودگی بجای مانده از مصرف این سوخت به کجا می رود!؟       
ضمن اینکه نفت پشتیبان تسلیحات نیز هست، بدین مفهوم که تولید تسلیحات بدون حضور نفت و مشتقات آن ناممکن است.و نهایتاً اینکه سایر محصولات لاستیکی و پلاستیکی، پلیمری و فرآوردهای پتروشیمی که از مشتقات نفت به شمار می روند اساس تولید سایر ملزومات مصرفی هستند که جزو اقلام تجزیه ناپذیر به شمار می آیند و برای زمین به منزله غددسرطانی می باشند که در این میان برای ذکر مثال اشاره به معضل پلاستیک(یا همان مشمای مصرفی) خود به تنهائی کافیست!        
 - B(عامل نابودی اهل زمین) تجارت تسلیحات؛
تجارت اسلحه به شکل مستقیم با نابودی و کشتار مردم مرتبط است، ضمن اینکه عوارض جانبی آن تخریب زیست محیطی را نیز شامل می گردد.تسلیحات اگرچه اقلام گرانبها تری هستند اما مسئله فروش آنهاست که اندکی دشوارتر است چراکه مستلزم وجود تهدیدها، ناامنی ها، جنگها، آشوبها و فتنه می باشد. اما این مسئله نیز قابل حل است چرا که همانطور که در سطور بالا به آن اشاره شد، برپائی آتش جنگ و فتنه تخصص ویژه یهود است!  


افزایش سرعت مصرف و جنون غارت زمین!           
در حدود 40 سال قبل کارخانجات تولیدی(در اینجا فرضاً کارخانه اتومبیل سازی دایملرکرایسلر یا همان بنز را مثال می زنیم)محصولاتی را تولید می کردند که به قولی گفتنی "عمری" بود!   
اتومبیل بنز 40 سال قبل، یک عمر(دستکم ربع قرن)برای شما کار می کرد بی آنکه دچار مشکل و نقص خاصی گردد و تا شما خودتان آنرا نابودش نمی کردید، بسادگی مستهلک و اسقاطی نمی شد. سایر کارخانجات اتومبیل سازی(علی الخصوص ژاپنی ها) و همچنین سایر کارخانجات و شرکتهای تولید کننده محصولات، ملزومات و اقلام مصرفی بشر نیز به همین منوال و بر همین روال بودند، یعنی محصولاتی را تولید می کردند که علاوه بر کیفیت مناسب طویل العمر نیز بودند. و این موضوع در درجه اول به منزله مصرف کمتر منابع و ذخایر و همچنین ایجاد آلودگی کمتر تلقی می شد!
اما ابلیسلعنت الله علیه بواسطه یهود به گوش این تولیدکنندگان رساند که:         
" ای جماعت احمق! شما با تولید محصولات بادوام و طویل العمر درواقع سودآوری خود را مورد آسیب قرار می دهید چراکه مشتریانتان با یکبار خرید محصولات شما تا سالهای زیادی دیگر به سراغتان نمی آیند. پس اگر می خواهید که سود سرشار و مستمری را همواره کنار کسب و کار خود داشته باشید، از این رویه صرفنظر کنید!!!"    
و این چنین شد که به نسخه ابلیس، دردهه های اخیر حتی با کیفیت ترین و ممتاز ترین تولید کنندگان به گونه ای محصولات و تولیدات خود را طراحی و عرضه می کردند که حداکثر ظرف یک مدت 4 الی 10 ساله مستعمل و ناکارآمد شده و از دور مصرف خارج شوند تا بدین ترتیب مشتریان آنها ناگزیر شوند برای خرید، مجدداً نزد آنها بازگردند!    
اما هدف ابلیس از این توصیه چه بود!؟ 
پاسخ: هجوم بشر به ذخایر طبیعی و مصرف هرچه بیشترمنابع الهی و در نتیجه افزایش حجم آلودگی زیست محیطی و درنهایت نابودی هرچه سریع تر زمین!!!        
و اما هدف تولید کنندگان از به کار بستن این توصیه چه بود!؟   
پاسخ: رسیدن به سود سرشار و منافع بسیاری که به شکل روزانه و مستمر، روانه جیب آنها می شد!
شما خودتان تصور کنید که اگر دستکم یک میلیارد جمعیت مصرف کننده(مشتریان مصرف گرا) ناگزیر باشند درطی یک دهه(یک دوره حداکثر 10 ساله) تمامی کالاهای مصرفی خود را تعویض نموده و نو کنند، چه حجم عظیمی از منابع می بایست بلعیده شود و در مقابل چه حجم عظیمی از آلودگی می بایست وارد چرخه گردد!!!...     
بزرگواران! ما هرگز نباید این مهم را فراموش کنیم که؛  
"سیاره زمین برای تمامی ساکنانش در حکم یک ملک مشاع است، یعنی منابع خدادای موجود برروی زمین متعلق به همه ساکنین آن، و همچنین حفظ و نگهداری از حریم آن نیز وظیفه همه ساکنین آن است و نه فقط اقلیت خاصی از این جماعت 7 میلیاردی!"       
دراینجا بی اختیار داستان تاثیرگذار آن پیشوای سرخپوست را به یادآوردم که در فیلم
Apocalypto برای اعضای قبیله اش چنین می گفت؛   
"انسان آنچنان زمین را تارج خواهد کرد تا نهایتاً روزی زمین به او خواهد گفت من تمام شده ام و دیگر چیزی ندارم که به تو بدهم!"



برداشت بیستم  – زن گریزی Antidevil(عنصرآخرالزمانی) !      
در همان سکانس "خلع سلاح فلیث"، می بینیم که یکی از زنان می پرسد که؛
آیا مکس همراه ما به سرزمین سبز می آید!؟  
و اما زن دیگر پاسخ می دهد؛  
هرگز! اون یک روانپریشه مارمولک خوره!        
درواقع این دیالوگ به نوعی به آخرالزمانی طعنه می زند و به تحقیر او توسط زن اشاره می نماید، چراکه اینطور به نظر می آید که "عنصرآخرالزمانی" اساساً زن گریز است!       
گویا
Antidevil نه تنها مخالف سرسخت فیمنیسم است بلکه یک عنصر زن گریز نیز هست چراکه اعتقاد دارد حضور زن او را از اهداف آخرالزمانیش بازمی دارد!
البته در تایید این باور می توانیم به موارد ذیل نیز اشاره کنیم:  
الف) در فیلم چمران(اثر ابراهیم حاتمی کیا) در سکانس قبرستان می بینیم هنگام مذاکر میان دکترچمران و دکتر عنایتی، عنایتی به نکته جالبی اشاره می کند و می گوید؛"برای چریک آزادیخواه وابستگی یعنی مرگ.خانواده وابستگی میاره و آدم رو مجبور به مذاکره میکنه! "



ب) همچنین در برخی فیلمهای آخرالزمانی صریحاً به این موضوع اشاره شده است، از جمله فیلم "Novamber Man".          
در فیلم "مرد نوامبری"،
Antidevil (پیرس برازنان) به نیروی تحت آموزشش چنین می گوید؛      
" اگر یک مامور امنیتی عاشق یک دختر بشه و بعدش در یک عملیات شرکت کنه، احتمال داره که دشمنانش دختره رو بدزدند و از این طریق مامور رو تحت فشار قرار بدن! "          
و بعد هم در ادامه نصیحتش اضافه می کند؛   
" اگر زمانی خیلی احساس تنهائی کردی یه سگ برای خودت بگیر! " 



ج) در کتاب "درباره ظهور و علائم ظهور" (اثر مشترک سیدحسن قائمیان و صادق هدایت) به احادیثی از نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم در این مورد اشاره شده است که تصویر آن عیناً در ذیل درج می گردد؛



د) اسکندر جهانگیری در مقدمه وبلاگ "اینشتین و اسلام" (که در آن رساله دی ار کلرونگ یا بیانیه اینشتین را منتشر نموده است) از قول "شعبانعلی طاووسی" (ملقب به کابوک)، مطالبی را درباره "حمیدرضا پهلوی" و اسرار زندگی او بازگو می کند. از جمله آنها اشاره "کابوک" به توصیه "حمیدرضا پهلوی" به پرهیز و اجتناب از زن علی الخصوص برای کسانی است که مشتاق پی گیری مسائل آخرالزمانی هستند؛  





















برداشت بیست و یکم  – درگیری ناکس و فلیث !    
در این سکانس می بینیم که ناکس برای بار دوم خودش را به فیوریوسا می رساند و به او حمله کرده و سعی می کند تا او را خفه کند اما زنان ایمورتون او را مهار می کنند و سعی می کنند تا او را متوجه اشتباهش کرده و متقاعدش نمایند، اما ناکس نمی پذیرد و سرسختانه از ایمورتون دفاع می کند.سخنانی که در اینجا بین ناکس و زنان رد و بدل می شود جالب توجه و حائز اهمیت است!



ناکس: من از مرگ نمی ترسم.زندگی می کنم، می میرم و دوباره زندگی می کنم...ایمورتون همون کسیکه خورشید رو به چنگ گرفته! (اشاره ایست به فریب بزرگ شیطان و وعده دروغینی که او به کارگزارانش داده و همچنین ابهت پوشالی که اطرافیانش به او بخشیده اند تا در پیش چشم بردگانش رهبری مقدس، دست نیافتنی و حتی _معاذالله_ خدا جلوه نماید!)        
زنان: ببین چقدر خرت کرده جنگجو!؟...اون یه پیرمرد درغگوی پیره! (بدین مفهوم که ابلیس بت سست و فرسوده و پوشالینی بیش نیست و پیروانش را فریب داده)
ناکس: نه! با دستان اونه که ما بالا میریم...(اشاره به این نکته است که بر اثر فتنه های که آن ملعون به پا می کند و مرگ و میرها و کشت و کشتارهایی که درپی آن صورت می گیرد انسانها امکان عروج و راه یابی به جهان بعدی را پیدا می کنند! ...یا ممکن است اشاره به این باشد که او عامل رستگاری و تعالی پیروان خویش است!)    
زنان: برای همینه که عکسش رو پشتمون حک کردیم؛ انبار تولید، آذوقه، غذا، جنگ...(دلیلی در رد سخن ناکس است و اشاره به این موضوع که یک پیرمراد و یک مرشد تعالی دهنده پیروانش را نشانه گذاری نمی کند بلکه کسی پیروانش را علامتگذاری می کند که آنها را جزو مایملک خود و خویشتن را صاحب آنها میداند!)   
ناکس: نه من منتظر بودم! (اشاره به این موضوع است که درآخرالزمان سپاه باطل نیز همانند سپاه حق منتظر ظهور فرمانروا و منجی خود بوده است؛       
باطل درانتظار مسیح دجال    حق در انتظار مهدی و مسیح /
وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ _ قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ / بگو منتظر باشید ما نیز منتظریم!)      
زنان: تو آذوقه جنگ اون پیرمرد هستی که همه چیز و همه کس رو میکشه! (اشاره به این موضوع که کارگزاران و پیروان شیطان درحکم سوخت مصرفی و ابزارکار او هستند تا آن ملعون همواره بتواند پروژه های خویش را به پیش برده و به انجام برساند!)
ناکس: تقصیر اون نیست! (اشاره به تبرئه ابلیس و پیروانش دارد!)      
زنان: پس کی دنیا رو قتل عام کرد!؟ (در رد سخن ناکس، اشاره به کشته شدن میلیونها انسان بواسطه فتنه ها، آشوبها و جنگها در طی قرن بیستم است!)


برداشت بیست و دوم  – دشمنان فیوریوسا!         
در این فیلم فیوریوسا کلاً با پنج گروه از دشمنان مواجه است!


الف) ایمورتون جو و متحدانش شامل:   
الف – 1) کاروان ایمورتون جو و بستگانش       
(که نمادی از شخص ابلیس و محارم او می باشند)
   
الف – 2) بچه های شهر سوخت       
(نماد قطب ثروت یهود که شاخصشان همان کمپانی های نفتی یا غول نفت است)
   
الف – 3) بچه های کارخانه گلوله سازی        
(نماد قطب قدرت یهود که شاخصشان همان کارخانه های سلاح سازی و تامین کنندگان ادوات جنگی و پشتیبانان نیروهای مسلح است یا همان غول تسلیحات)

ب) راهزنان مسیر انحرافی شامل:  
   

ب – 1) لاشخورها




ب – 2) موتورسواران   


که هر دو نمادی از جریانهای مخالف آمریکا و غرب است که از سوی ابلیس و متحدانش تغذیه می شوند. ابلیس آنها را در مسیرهای انحرافی نشانده و به آنها گفته است که هرچیز و هرکس که از این مسیر عبور کرد سهم و حق شماست!      
برای همین ما می بینیم هنگامی که فیوریوسا از مسیر تنگه فرار می کند، راهزنان موتورسوار با سردادن شعار " این سوخت سهم ماست " به تعقیب او می پردازند!        
"راهزنان مسیر انحرافی" می توانند نمادی از گروههای تکفیری و اموی مسلک و یا حتی همان جریان داعش باشند که با سوء استفاده از آشوب ایجاد شده در منطقه، سوخت(نفت و گاز) ارزان و یا حتی رایگان برداشت می کنند. نفت و گاز موصل و شمال عراق و همچنین بخشهائی از سوریه، نزدیک به 3 سال است که کاملاً در تصرف آنهاست!         
اما در همین برداشت از فیلم ما می بینیم که گروه موتورسواران راه تنگه عبوری را برروی ایمورتون جو و متحدانش می بندند تا خود به تنهائی غنیمت فیوریوسا را به چنگ آورند!       
پیامی که از این صحنه برداشت می شود می تواند بیانگر این موضوع باشد که میدان دادن به این راهزنان(جمیع گروههای تکفیری و تندرو نظیر طالبان، القاعده، داعش و و و...) حتی کارگزاران و متحدان ابلیس(نظیر اسرائیل – عربستان) را نیز به دردسر انداخته و گرفتار کرده است!
درواقع کارگزاران ابلیس برای تادیب و تنبیه متحد سابقشان آمریکا(یا دستکم تادیب و تنبیه آن بخش از هیئت حاکمه آمریکا که با سیاستهای ایشان همراه نیست) اقدام به گستردن دامی نموده اند که نهایتاً خود گرفتار و اسیر آن شده اند!    
شکستن پرچم قرمز!      
همچنین در این برداشت می بینیم که در هنگام ورود به تنگه، انتهای ماشین فلیث به گوشه صخره ای برخورد می کند و یکی از پرچمهای آن(پرچم قرمز سمت چپ) می افتد!

افتادن این پرچم می تواند اشاره ای باشد به از میان رفتن گروه لاشخورها که در ابتدای مسیر انحرافی برای کاروان فلیث مزاحمت ایجاد کرده بودند که درواقع شاید بعنوان استعاره ای باشد به اینکه یکی از جریانهای خطرساز و مخالف آمریکا(فرضاً القاعده یا طالبان یا اخوان المسلمین و غیره) در منطقه حذف شده و یا در آستانه حذف است!    

برداشت بیست و سوم  – خاک و آتش !     
در این برداشت می بینیم که گروه موتورسواران که پس از بستن تنگه در تعقیب فیوریوسا هستند جلوی ماشین او را به آتش می کشند.فیوریوسا طی یک اقدام موثر و جالب تیغ یخشکن جلوی ماشین را آزاد می کند و بر اثر آن مقدار خاک زیادی بلند می شود و سبب خاموش شدن آتش جلوی ماشین می گردد.


واضح ترین پیامی که می توان از این سکانس برداشت کرد، "غلبه خاک بر آتش" است!         
ابلیس لعنت الله علیه روزی که در برابر حقتعالی سرکشی کرد و از فرمان سجده بر آدم سرپیچی نمود، در جواب خداوندتعالی که از او پرسید؛   
" از چه روی تکبر ورزیدی و سجده نکردی!؟ "   
گفت؛ " من از او برترم، چون مرا از آتش آفریدی و او را از خاک! "        
اما ما می بینیم که یک فیلم آخرالزمانی در یک بیان بسیار ساده این پاسخ ابلهانه ابلیس را به مسخره گرفته و به چالش می کشد و در برابر این استدلال نابخردانه اش تنها با نمایش یک صحنه پاسخی را برفرق او می کوبد که حتی با کلام نیز همراه نیست!       
اما زبان حال این صحنه چنین است؛    
" آتش اگر بر خاک برتری داشت، با مشتی خاک خاموش نمی شد! " 
خوب در خاطرم هست که بزرگی می گفت:    
" آتش را اگر برسرش بزنی فروخواهد نشست، و خاک را اگر برسرش بزنی برخواهد خواست! "        
اما آنچه که در انتهای این برداشت بعنوان یک پیام آموزنده می توان نتیجه گیری نمود اینست؛ 
فتنه شیطان(آتش) را، با درایت انسان(خاک) خاموش باید نمود!


برداشت بیست و چهارم – گزارش یهود(برادران) به ابلیس(پدرخوانده) !          
در این برداشت می بینیم هنگامیکه کاروان ایمورتون جو و متحدانش به تاریکی شب خورده و در سرزمینی ناهمواره گرفتار شده و خسارت می بینند، ابتدا غول نفت رو به ایمورتون کرده و ضمن برآورد خسارات با لحنی گلایه آمیز به جو می گوید؛  
 " تو ما را در این گرداب گرفتار کردی! "



سپس ریسپاوو (غول تسلیحات) به غول نفت می گوید؛        
" آیا برای تعقیب و کشتن فیوریوسا به همراه ما می آئی برادر!؟ "



در همین حال ایمورتون به آنها می گوید صبر کنند چراکه منتظر به دنیا آمدن فرزندش می باشد.اما ریسپاوو _غول تسلیحات_ رو به ایمورتون می گوید؛    
 " من میروم و فیوریوسا را تنها با یک شلیک می کشم. تو اینجا بمان و ماتم بگیر پدر! "



آنچه که در اولین نگاه از این دیالوگ برمی آید درواقع مشخص نمودن و اشاره ای مستقیم به غرابت و خویشاوندی آل ابلیس و آل یهود با یکدیگر است، که همچون اعضای یک خانواده یکدیگر را پدر و برادر خطاب می کنند! 
و نکته جالب دیگری که در این برداشت می بینیم مربوط به زمانیست که  ریسپاوو آماده حرکت شده و در همان حال غول نفت بر سر او فریاد می کشد که ؛         
" مراقب اموال باش برادر! "  

  

که این جمله نیز مجدداً اشاره به همان مسئله "مال پرستی" و "حب اموال" در نزد یهود دارد...         
ضمن اینکه این برداشت با نمایش ائتلاف ایمورتون جو و همراهانش درکنار یکدیگر، ترکیب آخرالزمانی سپاه باطل شامل ابلیس و دوبال یهود(اربابان ثروت-اربابان قدرت)را باردیگر به ما یادآوری کرده و متذکر می شود!




پیام کلی که از این سکانس می توان دریافت کرد، مشخص شدن نیات پنهان این مثلث شوم(ابلیس و دو بال یهود) در این مهلکه و میدان کارزار است!
ارباب ثروت نگران دارائی های خود است و در این میدان کارزار، نگهداری از اموالش برای او مهمتر و ارزشمندتر است از تعقیب و نابودی دشمنش!      
ارباب جنگ و قدرت نیز همانند یک ماشین کشتار برنامه ریزی شده، تنها به دنبال رهگیری هدف و نابودی آن است. و این هدف آنچنان برای او مهم است که حتی فرمان اربابش ابلیس که او را به صبر دعوت می کند نیز در او اثری ندارد!           
و اما ابلیس نیز در میان این میدان کارزار تنها نگران اینست که شجره اش متوقف نشود حتی اگر به قیمت نابودی خودش و فرار دشمنش باشد.تمام تلاش آن ملعون شاید صرف این شده باشد تا ترتیبی را اتخاذ نموده و ترکیبی را بنیاد نهد که حتی پس از مرگش، ایده ها، اهداف و آرمانهای شیطانی و ضد بشری او را تا صبح قیامت به پیش ببرد!!!         
و این نوزاد تازه متولد شده در میان این میدان کارزار نیز می تواند استعاره ای از جایگزین آمریکا در عصر نوین، بعنوان جانشین ابلیس برروی زمین باشد مثل کشوری نظیر اسرائیل و غیره .... 


برداشت بیست و پنجم – فمینیست بهشت نیست!          
در این سکانس مکس با گفتن جمله : " خب، این سرزمین سبز چه جور جائیه!؟ " درواقع بطور ضمنی قبول می نماید تا لااقل زنان را تا سرزمین سبز همراهی کند و با چشمان خود از نزدیک آنمکان را ببیند. اما آنها وقتیکه به بازماندگان گروه مادران می رسند، می فهمند که لجن زاری را که در مسیر خود از آن عبور کرده اند، همان سرزمین سبز بوده است!


درواقع این برداشت دو موضوع را مورد اشاره قرار می دهد؛     
پیام اول اینست که فمینیسم، آن بهشت وعده داده شده نیست بلکه سرابی است همچون یک آرزوی زیبا، از دور جلوه دارد اما به نزدیکی آن که برسید جز برهوتی را نخواهید دید!      
پیام دوم این که سرزمین سبز می تواند در اینجا استعاره ای از خود زمین باشد که بواسطه بارش باران های اسیدی، آلوده شدن آب و غیرقابل کشت شدن، به گورستانی مبدل شده و در آستانه نابودیست.       
چه اینکه ما امروزه خود مشاهده می کنیم، هم احتمال بارش بارانهای اسیدی وجود دارد و هم آبها آلوده شده و هم اینکه معضل آلودگی حتی به خاک نیز سرایت کرده است، آنچنان که عنوان می شود در خیلی از مناطق کشاورزی در جهان باید دستکم عمق بین 30 تا 50 سانت از روی خاک برداشته شود تا به خاکی تمیز و پاک برای کشت ارگانیک دسترسی پیدا نمود!


انبار بذرها (یا بانک حیات)!            
در قسمتی دیگر از همین برداشت می بینیم که یکی از پیرزنان گروه مادران کیفی را بیرون می آورد که پر از بذر و دانه است، و سپس رو به یکی از زنان ایمورتون می گوید اینها دانه هستند، یکی را انتخاب کن.     
و سپس اضافه می کند که اینها میراث روزگارانی هستند که زمین مکانی آباد بود و به برهوت مبدل نشده بود!



این کیف پر از بذر و دانه استعاره ایست از همان بانک بذرها، دانه های گیاهان و غلات و همچنین ژنهای اقلام حیاتی موجود برروی زمین که در انبارها و مکانهای ویژه ای در شمال کشورهای اسکاندیناوی و مناطقی از آلاسکا نگهداری می شوند!     
این ایده ایست که گروه خاصی از بشر از داستان کشتی نوح الگو گرفته اند، چه اینکه در آنجا نیز خداوند متعال به نوح فرمود از هرجاندار و موجود زنده ای یک جفت به داخل کشتی ببر، که این فرمان خداوند به حضرت نوح علیه السلام درحقیقت به منزله یک هشدار جدی برای نابودی زمین و پاکسازی جامع آن بود!        
کسانیکه امروزه با الهام از ایده "کشتی نوح" اقدام به حفظ و نگهداری ذخایری عظیم و گرانبها از عوامل بنیادین حیات(بانک زندگی) نموده اند، یا از حماقت همنوعان خویش در راستای نابودی زمین بیمناکند یا اینکه خودشان شخصاً قصد این را دارند که پروژه روز قیامت را کلید بزنند!!!


برداشت بیست و ششم – فرار از ابلیس نه، مبارزه با ابلیس آری!!!      
در این سکانس می بینیم که گروه زنان تصمیم به فرار از دست ایمورتون جو و سپاهیانش را دارند اما مکس آنها را منصرف می کند و به آنها اطمینان می دهد که در آنسوی فرار نیز چیزی به جز همین نمک زار و برهوت نیست. سپس او راه دیگری را پیشنهاد می کند بدین ترتیب که آنها از همان مسیر که آمده اند برگردند و ضمن درگیری با ایمورتون و لشگریانش از میان کاروان آنها عبور کنند و خود را به دژ برسانند و مقر فرمانروائی ایمورتون جو را که بی صاحب مانده است تصرف نمایند!    
مفهوم این برداشت درواقع بیانگر این حقیقت است که راه نجات از دست ابلیس فرار نیست بلکه نابود کردن اوست، اما همانگونه که بارها درمقالات عرض شد راه مقابله با ابلیس و سپاهیانش یک جنگ فیزیکی نیست، حالیکه آنچه از اکثر این فیلمهای آخرالزمانی استنتاج می شود یک جنگ فیزیکی است که درواقع پیامی انحرافیست! 
از بیانات مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه استنباط می گردد که؛      
بهترین راه مبارزه با شیطان برای نوع انسان، همانا عمل به واجبات و ترک محرمات است!       
رسالت نوع آدمی در جنگ با شیطان، الگوئی مشابه همان جنگ با نفس اماره است و اگر انسان بر شیطان درون غلبه کند، آنگاه وظیفه نبرد فیزیکی یا حتی متافیزیکی با شیطان برون(ابلیس و لشگریانش) برعهده قوای الهی است!...          
آن کارگزاران نیرومند، سختگیر، درشتگوی و درشتخوی موکل دوزخ خود به خوبی می دانند که چگونه باید این جانور خبیث و لشگریانش را منهزم نموده و تکه تکه کنند. آنها بی تاب و بی قرار برای انجام این عملیات، تنها منتظر یک اشاره از سوی آن پروردگار جبار و منتقم هستند!... 


برداشت بیست و هفتم     
مرگ غول نفت به دست ایمورتون و مرگ ایمورتون به دست فلیث!        
در این سکانس جنگ و نبردی بین کاروان فیوریوسا و کاروان ایمورتون جو بر سر تسخیر دژ و تصاحب آن صورت می گیرد. ابتدا می بینیم که مکس در برابر گلوله های که از سوی ایمورتون جو به طرفش شلیک می شود، غول نفت را سپر بلای خود قرارمی دهد و باعث کشته شدن او می گردد و سپس برای اینکه از مهلکه بگریزد جسد وی را پشت فرمان اتومبیل قرارمی دهد و خودش از ماشین خارج می شود!...    
جسد غول نفت تا دقایقی پس از مرگش نیز ماشین را هدایت می کند، اما نهایتاً ماشین وی منفجر شده و درنهایت بواسطه نابودی "غول نفت و ماشین وی" بخش اعظم سپاه ایمورتون جو نیز نابود می شود!  
پیامی که از این صحنه دریافت می گردد می تواند به منزله نابودی "صنعت نفت" باشد!!!       
شاید اشاره ای در لفافه باشد به اینکه هم اکنون روند نابودی صنعت نفت آغاز شده است و این کالبد خالی از روح آن است که حفظ ظاهر نموده و این تجارت را به پیش می برد اما تا چندی دیگر با فروپاشی تجارت نفت، ترکیب سپاه یاوران ابلیس مزمهل گشته و فروخواهد پاشید.انشاالله   




اما درطی همین صحنه نبرد و درگیری می بینیم که فلیث خودش را به ماشین ایمورتون رسانده و با دست خودش شخصاً او را به قتل می رساند. اما لحظاتی قبل از کشتنش با حالتی سرشار از خشم و کینه به ایمورتون جو می گوید؛
  
" منو یادت میاد !؟ "    
که این جمله نیز می تواند اشاره ای باشد به انتقام آمریکا از شیطان، که اگر صورت حقیقت داشته باشد بدین مفهوم است که این کشور کینه ای 300 ساله از ابلیس دارد همچون کینه ای که غلامی از ارباب زورگوی خود دردل دارد، چرا که این کشور از بدو تاسیس تا روز مرگ ابلیس به جز عروسک خیمه شب بازی او و عاملی برای اجرای فرامین و دستورات آن ملعون نبوده است!



اما در سکانسهای قبلی نیز دیدیم که فلیث به کمک مکس، غول تسلیحات _ریسپاوو_ را نیز از پای در می آورند!...          
بدین ترتیب با نابودی کاروان بچه های شهرسوخت، بچه های کارخانه گلوله سازی و بچه های دژ، ائتلاف ایمورتون جو و دوستانش از بین رفته و نابود می گردد!       
 در یک جمع بندی کلی این سکانس از فیلم سعی دارد تا به مخاطب این پیام را منتقل نماید که؛       
آمریکا(یا بخشی از هیئت حاکمه آن) با کمک عنصر آخرالزمانی، "ائتلاف ابلیس _ یهود" را از پای درآورده و یا درخواهندآورد!


برداشت بیست و هشتم – مرگ ناکس!     
در این سکانس می بینیم ناکس دقیقاً در محل ورودی تنگه، با واژگون کردن ماشینی که پشت فرمانش نشسته، علاوه بر کشتن رکتیوس راه بازگشت به دژ را بروی باقیمانده سپاه ایمورتون جو می بندد و درحقیقت با قربانی نمودن خودش، نجات مکس و فلیث و عبور آنها را از تنگه تضمین می کند!       
درواقع شاید پیامی را که بتوان از این صحنه برداشت نمود این باشد که؛        
هنگامیکه شیطان برون(ابلیس و سپاهیانش) از میان بروند، آنگاه می توان امیدوار بود که با از بین رفتن شیطان درون، جنگ بین انسان و شیطان برای همیشه به نفع انسان پایان یافته و این کشمکش و مقابله سرانجام به اتمام برسد!         
شیطان و شیطانک ها و مثال سر و بدن!   
حکم ابلیس و شیطانک ها(شیطانهای گماشته بر انسانها) همانند سر و سایر اندامهای بدن است! سر، مرکز فرماندهی و کنترل است و تمامی اندامهای بدن اجرا کنندگان فرامین و دستورات او می باشند. وقتی که سرقطع گردد یا از بین برود، سایر اندامهای بدن بدون حضور او هرگز نمی توانند به حیات خود ادامه داده و آنها نیز پس از مدتی خواهند مرد!...
به همین ترتیب است که ابلیس نیز اگر کشته شود و از میان برود مسلماً فرمانبران و شیطانهای تحت فرمانش نیز غیرفعال شده و از بین خواهند رفت!انشاالله  


برداشت بیست و نهم – نجات فلیث توسط مکس!
یکی از سکانسهای صاحب مفهوم و ارجح این فیلم همین برداشت است که ما طی آن می بینیم که مکس سبب نجات فیوریوسا می شود. فیوریوسا که درطی نبرد با سپاه ایمورتون جو به شدت زخمی و ناتوان شده است و در آستانه مرگ قراردارد توسط اقدامات احیاگرانه مکس از مرگ نجات یافته و حیاتی دوباره می یابد!        
ساده ترین برداشتی که از این سکانس به ذهن متبادر می گردد درواقع همان نجات آمریکا توسط عنصر آخرالزمانیست. شاید مقصود از اقدامات احیاگرانه مکس در این سکانس همان راهنمائی های عنصرآخرالزمانی باشد که سبب یافتن راه نجات برای این کشور شد چه اینکه فبلاً درطی مقالات مکرراً اشاره شد بود که ابلیس و کارگزارانش قصدجان آمریکا را نموده بودند! 
اما در همین صحنه می بینیم که مکس در هنگام احیاء فلیث، خطاب به سایرین می گوید؛      
" نباید او را از دست بدهیم، بهش احتیاج داریم! "       
در تفسیر این جمله باید گفت: 
فارغ از هرگونه تعصبی، یک "آمریکای خوب و آرمانی" یعنی کشوری مبتنی بر معیارهای اخلاقی، انسانی و الهی به نجات زمین کمک شایانی خواهد نمود. چه اینکه این کشور به مثابه راننده بسیار خوبی برای ماشین آخرالزمانی قرن 21 است، اگر که آنرا در مسیر جهنم هدایت ننماید!    
مردم دنیا به آمریکا اعتماد دارند و آمریکا را قبول دارند، چه اینکه اگر چنین نبود این کشور هرگز نمی توانست درطی یک قرن برای هفت میلیارد انسان روی زمین الگو سازی نماید. حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته اروپائی و همچنین سایر کشورهای پیشرفته جهان، برای بسیاری از مردم، کشور آمریکا کعبه آمال و آرزوست، آمریکائی که در طی یک قرن برای جهان یک "بد لیدر" بود! مسلماً یک "آمریکای مثبت" کمک بسیار زیادی به اهل زمین خواهد نمود چنانچه روزگارانی ضربات بسیاری به اهل زمین وارد نمود!       
کمترین وجه کمک "آمریکای مثبت" به اهل زمین می تواند از طریق همان فاکتورهای سه گانه باشد؛   
هالیوود) که می تواند در راه هدایت و سعادت مردم و پرهیزدادن آنها از محرمات الهی از توانائی خودش استفاده نموده و الگوسازی مثبت انجام دهد، آنچنانکه روزگارانی این توانائی را در راه اهداف شیطانی صرف می نمود!
تریبون) که می تواند برای نشر دادن کلمه حق و کنار زدن حجابهای ایجاد شده کمک فراوانی بنماید و درآگاه نمودن مردم جهان با اصل حقیقت نقش تاثیرگذاری ایفا نماید، آنچنانکه روزگارانی این توانائی را صرف کتمان حقایق و پنهان سازی واقعیات می نمود!       
نیروی نظامی) که می تواند آنرا در جهت امدادرسانی، سازندگی و فقرزدائی در سراسر جهان به کار بگیرد، آنچنانکه روزی از توانائی آن درجهت تهدید، ارعاب، ویرانی و ستم استفاده می نمود!    
اگرچه از نقطه نظر شخصی تحقق این امر، بسیار سخت، صعب، دشوار و بعید است(که در فراز پایانی مقاله به چرائی آن اشاره خواهم نمود)، اما ناممکن نیست!    
در یک کلام، به عبارت ساده تر باید گفت:       
اجرای "پروژه نجات زمین" برای آمریکا ناممکن است، اما کمک به این پروژه برای او امکان پذیر است!


برداشت سی ام – برداشت پایانی!            
در انتهای فیلم می بینیم که مکس و زنان پس از رسیدن به دژ، با نشان دادن جسد ایمورتون جو، مرگ او را به یقین و باور همگان می رسانند. و سپس مکس با نشان دادن فیوریوسا بعنوان بازمانده و برنده این میدان جنگ، دژ بی صاحب را به او میسپارد و برای بازماندگان بی فرمانروا، پیشوای جدیدی تعیین می کند و خود نیز آنجا را ترک می نماید!!   
       

درواقع پیام این صحنه به این موضوع اشاره دارد که:    
با مرگ ابلیس هیبت و هیمنه این بت خود ساخته فروریخته و الوهیت این خدای خود خوانده برای همیشه از بین خواهد رفت و فریب خورده گان جهان خواهند فهمید که خدای حقیقی و فرمانروای راستین جهانیان شخص دیگریست و آنها پی خواهند برد که ابلیس نه تنها خدانیست بلکه بنده زبونیست که به دست فرزندان آدم تحقیر شده و کشته می شود!



اما اینکه می بینیم مکس، برای فرمانروائی فلیث را پیشنهاد می کند درحقیقت همان نتیجه گیری و برداشت اصلی فیلم است که بعنوان "موعظه ششم" تلقی می گردد!         
باید اعتراف کرد که اکثر فیلمهای آخرالزمانی هالیوود علی رغم پیامهای مؤثر و نکات خوب فراوانی که در محتوای خود دارند، اما از موعظه ششم بی بهره نیستند. به هرحال صنعت سینما تحفه شیطان است و ابزاریست که او برای پیش برد اهداف خودش در آخرالزمان بعنوان یک هدیه نفیس و گرانبها به اولاد آدم پیشکش نمود، پس نمی توان انتظار داشت مادامیکه ابلیس و کارگزارانش بر اریکه قدرت هستند اجازه دهند تا از تریبون هنرهفتم برضد خودشان استفاده شود. و به همین علت است که شما مشاهده می فرمایید که اکثر فیلمهای آخرالزمانی اگرچه از محتوای حق گرایانه برخوردارند اما موعظه ششم آنچنان در لابلای آنها گنجانیده شده و جاسازی می گردد که تشخیص آن به جز از اهل فن برنمی آید!....
      

در اینجا بعنوان مثال مختصراً چند نمونه را عنوان می کنیم:


الف) در فیلم "ماتریکس"، مؤعظه ششم یا همان نکته گمراه کننده و انحرافی اینست که عروج "نئو" به شهرماشینها درواقع یک معراج شیطانیست!!!        
در حقیقت نئو(آخرالزمانی)درانتهای فیلم با شخص شیطان _بعنوان بنیانگذار ساختار و سیستم ماتریسی_ دیدار نموده و توقف حرکت ماشین و حذف برنامه از کنترل خارج شده اسمیت را از او درخواست می کند!  
و این موضوع درحقیقت بدین مفهوم است که نوع انسان برای توقف روند نابودی به جای اینکه به یگانه آفریننده جهان هستی حضرت الله جل جلاله التماس نماید باید به ابلیس رو انداخته و از او درخواست کمک کند که این موضوع یقیناً به منزله شرک محض و مسلم است!



ب) در فیلم "دریای سیاه" کسی که خودش را فدا کرده و سبب نجات بازماندگان زیردریایی می شود درواقع کسی نیست به جز شخص شیطان. نکته انحرافی فیلم یا همان موعظه ششم سعی دارد تا به مخاطب القاء نماید که این پیروان ابلیس بوده اند که با وی همکاری ننموده و سبب غرق زیردریایی(جامعه جهانی) شده اند و ابلیس اگرچه عنصری گستاخ، عصبی و دریده بوده است اما قصدی به جز خیرخواهی برای نوع انسان نداشته است!!!


ج) در فیلم "تیمارستان استونهرست" که در این وبسایت بعنوان فیلم نخست نقد گردید نیز می بینیم که روایت موعظه ششم همان قصه تبرئه و دفاع از ابلیس است!...      
در این فیلم نیز برای ابلیس(سایلاس لمب) تقاضای فرجام خواهی می شود و او را دیوانه ای معرفی می کنند که به قصد و نیت خیر مرتکب آن همه اشتباه شده و او را مستحق ترحم، دلسوزی و بخشایش می دانند و نه تادیب و تنبیه!!!


اما 2 نکته اساسی که معمولاً بعنوان موعظه ششم، مضمون پایانی اکثر فیلمهای قوی و پرمحتوای آخرالزمانی با آنها عجین و آمیخته است، 2 نکته شدیداً انحرافی ذیل است:

1- تشویق و ترغیب به درگیری و رویاروئی فیزیکی و مستقیم با ابلیس و کارگزارانش که به همان "جنگ آتش و بنزین" موسوم است!...
(نظیر آنچه که در سری فیلمهای
"بیگانه-Alien" مشاهده می کنیم)

2- معرفی "زن" بعنوان تنها بازمانده و جانشینی شایسته برای هدایت زمین پس از دولت شیاطین!  (نظیر آنچه که در فیلم  MAD MAX می بینیم)

"زن" مادر فرمانروایان!  
اما بعنوان بحث در خصوص مسئله فرمانروائی زن پس از دولت شیاطین و آنچه بعنوان " موعظه ششم فیلم MAD MAX "  تلقی می گردد، باید گفت که ؛
اگرچه ما درفیلم و در دنیای مجازی می بینیم که
Antidevil، زن را بر تخت سلطنت می نشاند و قدرت را به او می سپارد اما در عالم واقع _متاثر از اراده الهی و به پشتیبانی حضرت الله جل جلاله_ هرگز چنین اتفاقی رخ نخواهد داد!...         
شاید که "آخرالزمانی" به همراه "زن" و باهمکاری یکدیگر با ابلیس جنگیده باشند اما این نقطه، انتهای راه همکاری مشترک آنهاست، چراکه آخرالزمانی و امثالهم به جز حضرت مهدی صاحب الزمان علیه السلام کسی را شایسته فرمانروائی و حکومت بر این سیاره نمی دانند و نمی شناسند!    
یک انسان با تدبیر و آگاه قطعاً می داند که شغل فرمانروائی برای زن بسیار حقیر و کوچک است و جایگاه او بسیار رفیع تر و والاتر از فرمانروائیست؛         
                                                     " مقام و جایگاه زن، تربیت قرمانروایان است! "   
(توضیح -       
اشاره به "زن" در این سلسه نقدها در بعضی قسمتها استعاره از کشور آمریکا می باشد و در بعضی قسمتها اشاره به "نوع زن" و جماعت نسوان می باشد. اما بهتر است در زمان مطالعه این سلسله مقالات هردو مفهوم همزمان و توامان مد نظر قرارگیرد.)


ضرورت امر ظهور و فرمانروائی حضرت مهدی علیه السلام -  
اما آنچه که بعنوان مؤخره این فراز _که به همراه آن نقد فیلم نیز به پایان خواهد آمد_ در مورد آن بحث خواهد شد، مسئله ضرورت فرمانروائی و رهبری حضرت مهدی علیه السلام بر زمین، در شرایط بغرنج کنونی و وضعیت بحرانی حاکم بر این سیاره است!
سه موضوع مهم و اساسی ذیل به ما خواهند گفت که چرا نجات زمین نیازمند و مستلزم هدایت و رهبری حضرت ولی عصر علیه السلام است؛  

 
الف) پیچیدگی ساختار -        
علی رغم تمامی مسائل گفته شده و مباحث فراوان مطرح شده، حتی اگر ما بخواهیم تصور کنیم که فرضاً در غرب(و در راس آنها کشور آمریکا) رهبران و هدایت کنندگان جامعه، توبه کرده اند و از شیطان دست شسته و روی به خدایتعالی آورده اند، بازهم باید قبول کنیم که کار اصلاحات برای آنها ناممکن است.     
ما حتی اگر بخواهیم تصور کنیم که زن(آمریکا) قصد و نیتی خیر دارد و حقیقتاً می خواهد به جامعه جهانی(مرد) کمک نماید، باید بپذیریم که این امر(نجات زمین) برای او کاری ناشدنی و فعلی ناممکن است!
شیطان، این عنصر مکار و فریبکار، آنچنان سیستم های پیچیده دولتی، سیاسی و اجتماعی را درطی قرن بیستم برای جوامع بشری الگوسازی و طراحی نموده است که برای انجام اصلاحات قطعاً و ضرورتاً گذر از این ساختار پیچیده و هزارتو لازم است، و عبور از این موانع(ساختار پیچیده سیاسی – دولتی – اجتماعی) نیز دستکم مستلزم یک قرن زمان است!              
بدیهیست الگو و سیستمی که جهان بشری به آن خوگرفته و عادت کرده است، اجازه اصلاحات را به شما نمی دهند:         
مجالس متعدد قانونگذاری، نهادهای متعدد دولتی(نظیر قوای سه گانه)، مجامع مختلف تصمیم گیری، احزاب مختلف سیاسی و غیره و غیره و غیره از کمترین دلایل و شواهد موجود برپیچیدگی ساختار و نظام کنونی جهان است!
مسلم است که در این هزارتوی پرپیچ و خم ملت - دولت - سیاست، آنقدر تنوع عقاید و ایده ها وجود دارد که تا رهبران بخواهند یک رویه واحد و جامع برای نجات زمین تدوین نمایند، زمین نابود شده است!


ب) بالا بودن سرعت تخریب -  
درحالت اندکی خوشبینانه تر حتی اگر فرض کنیم که رهبران بتوانند اختلافات را کنار گذاشته و یک رویه جامع را برای نجات زمین تدوین بنمایند، باید گفت که این رویه هرگز اجرائی نخواهد شد، چراکه سرعت تخریب بسیار بالاست!...          
شما فرض کنید که بخواهید یک اتومبیل را استارت زده و به رقابت با اتومبیلی مشابه آن بپردازید که به اصطلاح در دور سرعت افتاده و حرکت آن شتاب گرفته است!!! فرآیند تخریب زمین و فاکتور نابودی درطی قرن بیستم آنچنان شتاب گرفته است که ماشین اصلاحات هرگز به گرد آنهم نخواهد رسید و به هیچ وجه قدرت مقابله و برابری با آن را نخواهد داشت!
در داخل یک انباربزرگ آتش سوزی شده بود و لحظه به لحظه نیز برشعله های آتش افزوده می شد، از سوی دیگر نگهبان انبار که پیرمردی افلیج بود، لنگان لنگان با یک استکان کوچک، آب برسرشعله های آتش می ریخت به امید اینکه آن را خاموش نماید!!!...  
این مثالی است برای تشریح وضعیت کنونی زمین و نیات خیرخواهانه ای که برای اصلاح و نجات آن وجود دارد!        

     
ج) کارشکنی صاحبان ثروت -   
و اما مهمترین مسئله همان موضوع کارشکنی و اخلال صاحبان ثروت و سرمایه است! 
اما علت آن چیست!؟  
علت چنین است:      
شیطان ملعون همزمان با انقلاب صنعتی، ماشینی را اختراع کرد و سیستمی را بنیاد نهاد که سبب جهش نوع انسان بود اما مساله این بود که این ماشین عوارضش با فوایدش قابل قیاس نبود!     
این ماشین و سیستم کذائی با آلودگی کار می کرد و با تخریب مام طبیعت سبب جهش و پیشرفت انسان می شد!     

    

این مولود و فرزند اختراع شده توسط  ابلیس، نیروی محرکه و سوخت مصرفی اش را از منابع و ذخایری تامین می کرد که در شمار آلوده کننده ترین فاکتور های زیست محیطی محسوب می شدند و از طرفی خروجی این ماشین عظیم نیز غالباً محصولاتی بوند که قاتل طبیعت و محیط زیست به شمار می رفتند!...
این سیستم منحوس و این ماشین شوم شیطانی،در قبال گردش چرخ خود،حیات خود،بقاء خود ثروت عظیمی را به پاسدارندگان و محافظینش پاداش می داد. بنابرین شخص ابلیس، آن روباه مکار و کثیف و بنیانگذار این سیستم شیطانی، رسالت حفظ و نگهداری از این سیستم را به حریص ترین، طمعکارترین، و ثروت پرست ترین کلونی متحد روی زمین  _یعنی همان قوم یهود_  سپرد! 
چرخ این ماشین مخرب(ماشین تکنولوژی – صنعت – تجارت و ....) از آغاز حیاتش تا به امروز به ازاء هر دور گردش، مقادیر عظیمی از منابع و ذخایر طبیعی را بلعیده و در مقابل آن حجم عظیمی از آلودگی را وارد چرخه طبیعت کرده و بدین ترتیب با هر نفس، زمین را یک گام به نابودی نزدیک تر ساخته است، اما از آن سو خادمین، محافظین و گردانندگانش را روز به روز ثروتمندتر نموده است!         
پس کاملاً بدیهی و مسلم است که متولیان این سیستم و گردانندگان چرخ این ماشین(یعنی همان صاحبان ثروت و قدرت یهود) که به ازاء هرلحظه حیات این سیستم و هردور گردش چرخ این ماشین، میلیاردها میلیارد واحد پول بر ثروت غیرقابل شمارش آنها افزوده می گردد، هرگز به شما این اجازه را ندهند که به مقابله با این سیستم شیطانی برخواسته و چرخ حرکت این ماشین سودآور و مخرب را متوقف کنید ولو برای حتی یک لحظه!!!


کلام پایانی -  
اینک با توجه به آنچه که گفته شد، معلوم می گردد که در این وادی آخرالزمان، نجات زمین این سیاره بحران زده و اصلاح امور اهل آن جز به مدد نیروی لایزال الهی امکان پذیر نیست...  
سنگی است که دیوانه ای(ابلیس) به چاه انداخته که بیرون آوردنش از عهده احدی از بنی آدم ساخته نیست، مگر با کمک قوای متحد الهی(یا همان سپاه حق و حقیقت) آنهم به فرمان و اجازه خداوند تبارک و تعالی و به دست گره گشای بنده برگزیده و مورد اعتمادش...
همان شخصی که خلیفه راستین پروردگار برروی زمین و حجت آشکار او بر همه بندگان است...
همان بزرگواری که خدایتعالی به او توانائی ویژه ای ارزانی داشته است تا برهمه بحران ها فائق آمده و برهمه مشکلات غلبه کرده و همه فتنه ها را فرونشانده و زمین و اهل آن را از خطر رهانیده و به ساحل نجات و رستگاری برساند...         
همان کسی که منجیست...  
همان منجی که نام او مهدیست!   

    
           

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمارستان استون هرست - Stonehearst Asylum

مقدمه